اسم من بابک هست 25 سالمه ورزش کشتی میرم و هیکل حدودا ورزشی دارم نمیگم عالی اما بد هم نیست یک خواهر دارم اسمش سپیده هست چون خیلی سفید برفی بوده موقع به دنیا آمدن اسمشو گذاشتن سپیده الان 15 سالشه اما چون چاق هست هیکل درشتی داره سنش بیشتر به نظر میاد در هر حال بدن گوشتی و سفید برفی داره سینه هاش 75 هست کون گوشتی و قلمبه و نرمی هم داره خانوادم کلا سخت گیر هستن یعنی جراتشو نداشتم دوست دختر داشته باشم یا حتی برای سکس با پسر می ترسیدم کسی بفهمه و پدر مادرم بد دعوا مرافعه کنن پدرم استاد دانشگاه الکترونیک هست و مادرم هم استاد یار رشته تاریخ و خیلی خشک و اتوکشیده و سعی می کردن ما را هم مثل خودشون بار بیارن چون پدر مادرم هر دو دانشگاه می رفتن مدت زیادی تو خونه من و خواهرم با هم تنها بودیم و موقعیت عالی داشتیم تیپ خواهرم بیرون که میره با چادر عربی میره از این چادر ها که جلوش زیپ میشه و چادر ملی هم بهش میگن تو خونه هم چون من هستم پدر مادرم بهش گفتن با لباس راحت نگرده معمولا یک شلوار می پوشه که گشاد باشه و کونش توش معلوم نباشه و پیرهن کشاد و نصف آستین اما نمی زاشتن رکابی یا تاب بپوشه یا دامن پای لخت و از این دست حتی تو تولدش یا عروسی هم اجازه نمی دادن پا لخت باشه یا دامن کوتاه بپوشه یا تاب لختی بپوشه من هم تو خط کردنش نبودم چون اصلا باورم نمی شد سکس بخواد نه اهل این حرفا بود نه دوست پسر داشت نه در مورد این چیزا حرف می زد سنش هم که کم بود بیشتر سعی می کردم شهوت از خودم دور کنم نهایت یکی دو ماه یک بار خود ارضایی می کردم از فشار شهوت خلاصه قضیه از اونجا شروع شد که ما با خانواده رفته بودیم پارک پدر مادرم جا پیدا کردن نشستن و با اسرار خواهرم رفتیم تو صف سوار شدن وسائل بازی بودیم که برای اینکه کسی به خواهرم برخورد نکنه و مشکلی پیش نیاد من ایستادم پشت سر خواهرم هم شلوغ بود هم دختر پسر ها با هم شوخی می کردن وسط صف همدیگه را بعضی وقت ها هول می دادن از پشت می خوردم به خواهرم سپیده یک لحظه شلوغ تر شده بود یک حول دادن خوردم به سپیده و نزدیک بود سپیده بیفته که کمرشو گرفتم کشیدمش که نیفته که چسبید تو بقلم درسته با چادر بود اما یک لحظه بدن خیلی نرمشو حس کردم به خاطر سخت گیری خانوادم از سن نه سالگی دیگه بقلش نکرده بودم خلاصه نمی دونم چی شد یک حسی بهم دست داد انگار داغ کردم بعد از پارک کلی با هم بگو بخند کردیم و رفتیم خونه اما دیگه حالم عوض شده بود فکر اون لحظه که تو بغل من چسبید ولم نمی کرد شب با جق زدن هم شهوتم تموم نشد و کلی وقت بیدار بودم تا خوابم برد اما بعد هم دیگه فکر اون شب ولم نمی کرد یک ماه بعد قرار بود بریم عروسی یکی از فامیل ها که خالم زنگ زد که ماشینشون خراب شده و میخوان با ما بیان پدرم ناراحت بود که ما جا نداریم به هر حال قرار شد بیان خونشون چند محل با ما فاصله داشت با ماشین رفتیم خونشون شوهر خالم نشست جلو پدرم راننده بود اول خالم سوار شد پسرشو که هفت سالش بود تو بقلش نشوند بعد مادرم سوار شد بعد خواهرم سوار شد ما رفتیم بریم تو ماشین دیگه جا نبود هر طوری بود سپیده نیم خیز شد من نشستم کنار مادرم و سپیده نصفش روی پای مادرم بود نصف کونش روی پای من مادرم و خالم مشغول حرف زدن با هم بودن خواهرم هم متوجه صحبت های اونا بود و با پسر خالم گاهی بازی می کرد پدرم هم مشغول رانندگی و حرف زدن با شوهر خالم هوا تایک بود و توی ماشین هم تاریک اولش سعی می کردم بی خیال بشم اما نمیشد کون خواهرم روی پام بود تو هر پستی بلندی ماشین می افتاد سپیده می پرید بالا و می افتاد روی پام کون نرم و گوشتیش باز شهوت منو بالا برده بود و کیرم دیگه سیخ شده بود تو یک چاله ماشین می افتاد خواهرم راحت می افتاد روی کیرم و لای کونش می چسبید سپیده که اصلا خیالش نبود حواسش به صحبت مادرم و خالم و بچش بود رفتیم عروسی با همین وضعیت هم برگشتیم خونه حسابی سیخ کرده بودم دو بار جق زدم ولی فایده نداشت باز شب بیداری گرفتم تا نزدیک صبح بیدار بودم و فکر می کردم به کون کلفت و گوشتی سپیده کم کم داشتم تصمیم به کردنش می گرفتم اما مگه میشد کردش پدرم می فهمید که سرمو بریده بود سپیده هم که اهل پا دادن نبود اصلا فکر نمی کردم بزاره دست بهش بزنم خلاصه تصمیم خودمو گرفتم سعی می کردم با سپیده صمیمی بشم وقتی پدر مادرم نیستن تنها هستیم باهاش گرم بگیرم ببینم میشه مخشو زد یا نه بگو بخند می کرد اما راه نمیداد تو باغ هم نبود جرات هم نمی کردم از سکس و این چیزا باهاش حرفی بزنم یا کوچکترین اشاره بکنم ممکن بود به پدر مادرم بگه ولی به هر حال خیلی باهاش صمیمی شده بودم بالاخره موفق شده بودم گاهی شوخی شوخی دست تو صورتش بزنم خلاصه بدون این که بفهمه یک جورایی دیگه باهاش لاس میزدم تا اینکه تابستون شد و قرار شد بریم شمال حرکت کردیم تو ماشین که من جلو بودم سپیده و مادرم عقب و دستم بهش نمی رسید و اعصابمون خراب بود تا رسیدیم شمال یک ویلا مال یکی از آشناهای پدرم بود خلاصه رسیدیم تا دریا یک ساعت راه بود اما تو ویلا استخر سرپوشیده داشت اول استراحت کردیم و بعد من رفتم استخر یک تنی به آب زدم تو استخر وقتی اومدم خواهرم می گفت من هم میخوام برم استخر بابام یکهو یک داد زد گفت اول شنا که بلد نیستی دوم مگه نمی بینی استخر درش شیشه ای هست خوب نیست خانم ها برن توش یعنی به عبارتی به مادرم هم فهموند استخر رفتن جلو من که پسر خانواده هستم ممنوعه خواهرم هم خیلی ناراحت شد رفت اتاق خواب من هم رفتم خریدی بکنم بیام که در نبود ما مادر پدرم هم تنی به آب زده بودن اما باز خواهرم بازی نداده بودن چون تو خانواده ما سپیده حق نداشت جلو من یا بابام لخت بشه یا لباس لختی بپوشه و پدرم هم تصمیم گرفته بود با مادرم بره استخر مزاحم نداشته باشه وقتی اومدم دیدم سپیده باز رفته اتاق خواب پدر مادرم هم تلویزیون می دیدن یک سر به سپیده زدم دیدم اخماش تو همه گفتم چته ؟ گفت هیچی مثلا اومدیم گردش استخر که نریم دریا که که میریم مردم هستن نمی تونیم تو آب بریم با چادر هم بریم غرق می شیم در گوشش گفتم ناراحت نباش خودم برات یک کاری می کنم فقط به کسی چیزی نگو اخماتو باز کن پاشو بیا بابا باز عصبانی نشه این مسافرت خراب بشه اینو که گفتم سپیده لبخندی زد و رفت یک آبی به سر و صورتش زد و اومد نشست تلویزیون دیدن موقع خواب که شد پدرم گفت زود جمع کنید استراحت کنیم فردا ببریم دریا و پدر مادرم رفتن تو اتاق خواب و از اتاق خواب پدرم داد زد به من گفت تلویزیون زود تر جمع کنید بخوابید در ضمن پدرم به من گفت تو برو بیرون ساختمون بخواب هوا خوبه خواهرت هم همین پذیرایی زود تر لامپو خاموش کنید خلاصه پدر مادرم رفتن اتاق خواب من موندم و سپیده باز تنها شدیم بهش اشاره کردم بیاد طرف من بی سر و صدا بهش گفتم میخواهی بری دریا یا میخواهی استخر شنا کنی ؟ بهش اشاره کردم یواش حرف بزنه اونم خیلی آروم گفت برم دریا که نمی تونم شنا کنم چادر نمی زارن در بیارم که راحت برم تو آب باید بشینم تا شماها بیایید برگردیم شنا هم که دیدی بابا چی گفت آروم بهش گفتم اگر بابا نفهمه رفتی استخر چی ؟ گفت چه طوری ؟ گفتم نقشه دارم همکاری کنی همه چی اوکیه گفت چی ؟ گفتم من هم حال ندارم ماشین سوار شم یک ساعت برم تا برسم دریا فردا به بابا میگم بیرون خوابیدم سرما خوردم حالم خوب نیست نمیام دریا تو هم بهانه میاری و می مونی خونه اگر اوکی شد خودم می برمت استخر حالشو ببری اول یک کم فکر کرد و بعد گفت باشه حسابی تو کونم عروسی بود خواهرم شنا بلد نبود می تونستم ببرمش استخر و باهاش بازی کنم البته لختش که نمی تونستم بکنم با لباس ولی به بهانه نگه داشتنش که غرق نشه می تونستم حسابی بهش بمالم و باهاش بازی کنم خوابم نمی برد از فکر کاری که قرار بود فردا با سپیده بکنم دیر خوابیدم و صبح ساعت ده بیدار شدم که دیدم بابا وسائل را جمع کرده بره دریا گفتم بابا من حالم خوب نیست فکر کنم سرما خوردم نمیام استراحت کنم بهتره که بابام با عصبانیت گفت آمدیم مسافرت همش مثل لش بیفتی گفتم حالم خوب نیست نمی تونم دیگه گفت باشه تو نیا ما که میریم آماده که شدن مادرم داد زد سپیده کجایی بیا بریم دیگه که سپیده هم گفت من بیام چی کار ؟ دریا که نمی تونم شنا کنم بیام مردم را نگاه کنم من میخوام تلویزیون ببینم که بابام سر مادرم داد زد که اینم از مسافرتمون اصلا اینا را آوردیم چی کار ولش کن داره دیر میشه بیا بریم من که تو کونم عروسی بود به روی خودم نمی آوردم سپیده که گل از کلش شکفته بود مادرم وصیت هاشو کرد سفارش هاشو کرد و سوار ماشین شد گفت ظهر هر چی از دیروز مونده بخورید غروب ما بر می گردیم و شام میاریم گفتم اوکی و در ویلا را باز کردیم و بابا و مامان زدن بیرون در را بستیم آخ من موندم و سپیده سفید برفی گوشتی جونننن چه حالی به سپیده گفتم صبحونه بیار بخوریم بعد بپریم تو استخر سپیده با ذوق و شوق صبحونه آورد خوردیم و وقت رفتن تو استخر شد سپیده یک شلوار جین گشاد تنش بود با یک تیشرت گشاد نصف آستین بهش گفتم با اینا می خواهی بیایی تو استخر یک نگاه به خودش کرد گفت پس چی ؟ گفتم دیوونه اینا خیس بشه مامان بابا می فهمن رفتی استخر دعوامون می کنن دیگه یه کم فکر کرد و گفت چی کار کنم پس ؟ گفتم لباس خواب چی تنت بود ؟ همونو بپوش بعد بشورش بنداز خشک بشه اگر پرسیدن بگو رفتم حمام لباسمو هم شستم انداختم خشک بشه و نمی فهمن اما این لباس هایی که تنت هست خیس بشه می فهمن یک کم فکر کرد با تته پیته گفت نمیشه که گفتم بابا چیو نمیشه اینجا که کسی نیست مگه من می خورمت ؟ گفت نه گفتم پس چی ؟ می خواهی بیایی استخر یا من برم با دو دلی رفت اتاق خواب و لباسشو در آورد و لباس خوابشو پوشید که یک شلوارک خیلی نازک بود تا زانو و تاب حلقه آستین روش یک تیشرت پوشیده بود که آمد گفت بریم دیدم قمبلش تو شلوارک نازکش حسابی خود نمایی می کنه اما باید تیشرتش را هم در می آورد که بشه خوب دست مالیش کرد بهش گفتم بابا تیشرت برای چی پوشیدی دیگه این طوری استخر نمیشه رفت دیوونه یکهو گفت پس چی ؟ گفتم درش بیار اینو گفت نه شوخی شوخی خلاسه تیشرتشو گرفتم و کشیدم هر طوری بود به هر حال درش آوردم اول نمی زاشت ولی کم کم راضی شد اما وقتی تیشرتشو در آوردم و تابش طوری بود که شونه هاش و از جلو بالای سینه هاش عقب یک کم از کمرش دور گردنش یک کم از شکم جلو نافش لخت بود حسابی خجالت می کشید دستاشو گذاشته بود روی شونه هاش که لخت بود صورتش از خجالت سرخ شده بود همونجا جلوش پیرهن و شلوارمو در آوردم ولی نمی شد جلوش شورت کشید پایین رفتن اتاق خواب شورت در آوردم مایو شنا را پوشیدم و آمدم خلاصه رفتم استخر بهش گفتم بیا دیگه چته چرا خشکت زده ؟ سپیده آمد طرف استخر بهش گفتم بپر تو آب گفت می ترسم رفت از پله های استخر بیاد پایین من هم رفتم به استقبالش همین طور که پله پله می اومد پایین کمرشو گرفته بودم پله ها که تموم شد کامل تو آب بود و عمق استخر هم از قدش بلند تر بود و چاره ای نداشت باید می گرفتمش من هم از موقعیت استفاده کردم و راحت بقلش کردم از پشت اونم می ترسید می گفت داداش محکم بگیرم نرم زیر آب من هم کیر سیخ شدمو تنظیم کرده بودم لای کون گوشتی و کلفتش یک کم تکون خورد رفت لای چاک کونش و حکم نگهش داشتم بقش کردم و داشتم باهاش بازی می کردم اونم تو فکر شنا کردن بود داشت کیف می کرد تا حالا استخر نرفته بود چون شنا بلد نبود تا می تونستم تو بقلم باهاش بازی می کردم دست مالیش می کردم که بهش گفتم بیا از جلو بگیرمت ببین چه طوره خرش کردم و سینه به سینه بقلش کردم سرشو گذاشته بود روی شونه های من کیرمو چسبوندم لای کسش و بقلش کردم سینه هاشو روی سینه هام حس کردم متوجه شدم نرم و معلومه سوتین هم نبسته از ترس اینکه نیفته پاهاشو دور کمر من حلقه کرد و دست هاشو دور شونه هام گرفته بود قشنگ تو بقلم بود من هم گفتم سپیده چقدر سنگینی و به بهانه نگه داشتنش دستمو گذاشتم زیر باسنش و قمبل هاشو تو دستم گرفتم آخ چقدر نرم بود چقدر گوشتی خلاصه مدل های مختلف تو استخر بقلش کردم و باهاش بازی کردم یک ساعت یا یک کم بیشتر باهاش داشتم بازی می کردم تو استخر گاهی قلقلکش می دادم خودشو تکون می داد بیشتر دست مالیش می کردم آخ چه کیفی داشت یک دختر بچه سفید برفی نرم و گوشتی تو بقلم ای کاش کامل لخت بود اما همین هم خیلی عالی بود تا اون سن فیلم سکس دیده بودم خود ارضایی کرده بودم اما تا حالا دختر دست مالی نکرده بودم خلاصه سپیده گفت داداش بسه دیگه بیا بریم من هم لباسمو باید بشورم هم برم حمام الان بابا مامان میان زود باش گفتم بابا تا غروب نمیان گفت نه من دلشوره دارم به هر حال بردمش طرف پله و از استخر رفت بیرون و رفت حمام لباس هایی که تنش بود را شست که اگر پدر مادرم آمدن بگه حمام بوده و لباس خوابشو شسته من هم رفتم دستشویی دو دست جق زدم به یادش و نشستیم تا پدر مادر آمدن دوست داشتم همین برنامه را باز تکرار کنیم سپیده که حسابی میخواست اما ترسیدم بهمون شک کنن یا بفهمن دیگه رفتیم با پدر مادر گردش دریا و همه جا و اون چند روز سپیده به استخر نرسید دیگه بر گشتیم و حسابی تو کف سپیده بودم دیگه با هم خیلی صمیمی شده بودیم وقتی تنها می شدیم با هم بگو بخند می کردیم به بهانه قلقلک دادنش و خندیدن دست مالیش می کردم خود سپیده هم پایه بود البته نمی دونست قضیه سکس هست دیگه سر شوخی را هم باهاش باز کرده بودم البته نه شوخی سکس شوخی هایی که بیشتر بخنده و یک نمه مثبت 18 خلاصه دیگه با هم حسابی جفت شده بودیم که یک روز تلگرام بهش پیام دادم که سپیده چند تا از هم کلاسی هات دوست پسر دارن یک اخم فرستاد و نوشت به هم کلاسی هام چی کار داری تو خودمو زدم به پر رو بازی گفتم پس به تو کار داشته باشم تو رو که می دونم دوست پسر نداری یک ایموجی عصبانی فرستاد گفتم سپیده جراتشو هم نداری ها گفت تو جراتشو داری ؟ گفتم خوشم میاد اما من هم مثل تو جراتشو ندارم و خنده فرستادم براش بعد گفتم تو چی جراتشو که نداری اما خوشت میاد یا نه ؟ که دیدم ایموجی خجالت فرستاد نوشتم پس بدت نمیاد نه ؟ نوشت گمشو امشب دیوونه شدی ها و دیگه خوابید ما هم دیدیم پیام نمیاد خوابیدیم فردا که باهاش تنها شدم بهش گفتم سپیده بیا اومد کنارم نشست مثل همیشه که با هم بازی و شوخی می کردیم اما این بار موبایل در آوردم و چند تا فیلم عشقی بقل کردن دختر توسط پسر بهش نشون دادم وقتی هیچ حرفی نمی زد وقتی نگاهش کردم صورتش سرخ شده بود از خجالت بهش گفتم خجالت می کشی ؟ چیزی نگفت بلند شدم رفتم حمام تموم که شد داد زدم سپیده حولمو بیار یادم رفته با غر غر حوله را آورد در را باز کردم می خواست از لای در حوله را بده تو که در کامل باز کردم لخته لخت جلوش بودم کیر سیخ شدم خود نمایی می کرد یکهو یک جیغ زد حوله را دم در حمام انداخت و فرار کرد بالاخره سپیده آفتاب مهتاب ندیده کیرمو دید اونم سیخه سیخ حوله را برداشتم خودمو خشک کردم لباس هامو پوشیدم آمدم بیرون رفتم اتاق سپیده گفتم چی شد دیوونه گفت بیشعور لخت اومدی جلو در حمام گفتم خوب چی کار کنم حواسم نبود کلی نازشو کشیدم تا باز با هم اوکی شدیم شب باز زدم تو تلگرام ازش پرسیدم نگفتی هم کلاس هات چند تاشون دوست پسر دارن ؟ گفت ای بابا گیری دادی ها گفتم بگو دیگه گفت پنج شش تاشون دیدم پسر میاد دنبالشون با موتور میرن گفتم خوش به حالشون پس جفتشونو پیدا کردن سپیده نوشت مگه دوست دختر می خواهی ؟ گفتم من دختر میخوام گفت واسه چی ؟ گفتم همه برای چی میخوان برای مثبت 18 تو هنوز منفی 18 هستی نمی فهمی یگ ایموجی خجالت فرستاد نوشت خفه شو تو این مدت که گذشته بود باز هم فیلم های عشقی دختر پسر بهش نشون داده بودم در حل بقل کردن لب و این حرفا دیگه عادی شده بود فرداش تنها که شدیم یک فیلم پیدا کرده بودم که وسطش دختره کیر پسره را در میاره و میگیره دستش و فیلم تا همین جا ادیت کردم بهش نشون دادم اولش مثل همیشه بقل کردن دختر و لب بازی بود داشت می دید که رفتم آب میوه بیارم فیلم به اونجا رسیده بود که دختره تو فیلم کیر پسره را در آورده سپیده چشماش چهارتا شده بود گفت خاک بر سرم بهش گفتم چی شد چیزی نگفت موبایل ازش گرفتم یک بار دیگه با هم فیلم دیدیم با خونسردی گفتم اینو میگی این که چیزی نیست دخترا که ازدواج می کنن از این کارا می کنن کلی هم کیف می کنن سرشو انداخته بود پایین صورتش سرخ شده بود از خجالت بهش گفتم می خواهی یکی دیگه ببینی ؟ چیزی نگفت معلوم بود دیگه بدش نمیاد یک فیلم پلی کردم از همون اول پسره داشت زنه را لخت می کرد و هر دو لخت شدن و تو تخت خوابیدن و رفتن تو بکن بکن سپیده هم چهار چشمی نگاه می کرد با یک دست مویال گرفته بودم جلوش دست دیگمو انداختم دور گردنش و شونش و کشیدمش طرف خودم و سرشو گذاشتم روی سینه خودم سپیده برای اولین بار داشت فیلم سکس می دید من هم با موهاش بازی می کردم یا دست تو صورتش می کشیدم معلوم بود خوشش اومده دیگه تو حال خودت نیست یک بوس از صورتش کردم و صورتمو به صورتش چسبوندم بهش گفتم سپیده خوبه ؟ چیزی نگفت گفتم همه دخترا همین طوری کیفشونو می کنن تو دوست نداری ؟ دیگه موم شده بود تو بقلم ولو بود کیرم سیخ بود و از روی شلوار معلوم بود سپیده هم سرش پایین بود و کیرمو از روی شلوارم می دید یک فیلم سکس دیگه گذاشتم اون دستم که روی شونش بود بردم جلوتر و گذاشتم روی سینش اول یک فشار کوچیک دادم خودشو جمع کرد یک کم ولش کردم دوباره سینشو گرفتم تو مشتم و آروم فشارش دادم سپیده خجالت می کشید ولی شهوتش بیدار شده بود هیچ حرفی نمی زد بلندش کردم کشوندمش تو بقلم روی پاهام نشوندمش موبایل دادم دست خودش یک فیلم سکس دیگه پلی کردم که ببینه اون فیلم میدید من هم دیگه با هر دو دست سینه هاشو می مالیدم فیلم که تموم شد سپیده دیگه شل شده بود بهش گفتم سپیده لب میدی ؟ چیزی نگفت صورتشو چرخوندم و لبمو گذاشتم روی لباش اول سعی می کرد خودشو بکشه اما نزاشتم و کم کم دیگه راه داد و شل کرد خودشو اون روز همین قدر تمومش کردم مثل سگ می ترسیدم به مامان بابام بگه چی کار کردم باهاش اما امیدوار بودم نگه چون می دونستم خیلی خجالت می کشه و نگفت یکی دو روز بعد باز باهاش شروع کردم همین کارو دیگه موقع فیلم دیدم هم سینه ها و هم رون های پاهاشو می مالیدم چند هفته کارمون همین بود دیگه سپیده هم پا داده بود گاهی سینه به سینه هم بقلش می کردم و از رو لباس کونشو می مالیدم سپیده دیگه نرم شده بود خوشش اومده بود دیگه من شورت نمی پوشیدم با یک شلواک نازک بودم سپیده هم با شلوارک نازک و تابش می اومد تو بقلم می نشست یک روز که فیلم دید حسابی دست مالیش کردم و شهوتش زده بود بالا بهش گفتم سپیده می خواهی کیرمو ببینی ؟ گفت نه گفتم چرا نه ؟ تو که تو فیلم دیدی حالا مال منو هم ببین از روی پای بلندش کردم نشوندمش کنارم چیزی نگفت شلوار مو کشیدم پایین کیرمو در آوردم سپیده نگاه کرد کیر سیخ شده منو دید سرشو برگردوند دستشو گرفتم و گذاشتم دور کیر اول سعی می کرد دستشو بکشه که نگهش داشتم کم کم کیرمو گرفته بود تو دستش سرشو به زور برگردوندم که کیرمو ببینه یک کم نگاه کرد گفتم سپیده خوبه ؟ اون یکی دستشو هم گرفتم گذاشتم روی کیرم کیرمو دو دستی گرفته بود باهاش بازی می کرد برای اولین بار دستمو کردم زیر تابش و کشیدم بالا و سینه هاش لخت شد قبلا سینه هاشو از روی تاب می گرفتم یا نهایت شکمشو لخت می کردم و می مالیدم اما این بار تابشو تا بالای سینه هاش کشیدم بالا و همین طور که کیرم تو دستش بود سینه هاشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به خوردن سپیده خوشش اومده بود شل شده بود روی من تابشو گرفتم کشیدم بالا تر همکاری کرد دراومد کامل دیگه بالا تنش لخت بود بلند شدم خودم هم کامل لخت شدم جلوش و نشستم نشوندمش تو بقلم شروع کردم به خوردن سینه هاش سپیده دیگه تو حال خودش نبود در گوشش گفتم سپیده کیف داره نه ؟ ببین چقدر خوبه ؟ دوست داری ؟ هیچ جوابی نمی داد چشماشو بسته بود و داشت کیف می کرد خواستم شلوارشو بکشم پایین که دستشو گذاشت روی کش شلوار و نزاشت کم کم باهاش بازی کردم لب گرفتم سینه هاشو خوردم از روی شلوار کسشو مالیدم بعد در گوشش گفتم سپیده کاریت نداره فقط لاپات میزارمش کیف کنی قول میدم بهت تو نمی کنم که کم کم راضی شد دیگه دستشو شل کرد و تونستم شلوار و شورتشو بکشم پایین آخ جوننن چه کس و کونی سفید برفی لیز نرم گوشت خالی یک کم تو بقلم روی کیر نشوندمش بعد بهش گفتم پاشو بریم اتاق من تو تخت بردمش تو تخت خوابوندمش شروع کردم به خوردن کسش سپیده چشماشو بسته بود دیگه تو فضا بود نمی فهمید چی به چیه خوابیدم روی سینش کیرمو گذاشتم روی کسش خوابیدم روش چند دقیقه گذشت گفت سنگین هستی برش گردوندم به پهلو و از پشت بقلش کردم کیرمو گذاشتم لای چاک کونش و باز محکم بقلش کردم اون روز حسابی باهاش کیف کردم در حد لاپایی اما بعدا کم کم انگشتش هم می کردم از کون دیگه راضی شده بود بکنم توش ولی کونش خیلی تنگ بود می گفت درد میاد من هم اسپری لیدوکائین جور کردم وقتی موقعیت گیر اومد زدم به سوراخ کونش نیم ساعت باهاش بازی کردم کس و سینه هاشو خوردم تا شهوتش چند برابر بشه و لیدوکائین هم اثر کنه کم کم انگشتش کردم روغن وازلین زدم به سوراخ کونش با انگشت درد زیادی نداشت معلوم بود لیدوکائین کار خودشو کرده خوابوندمش به شکم روی تخت یک متکا گذاشتم زیر شکمش کونش حسابی قمبل شد سوراخشو روغن مالی کردم کیرمو روغن مالی کردم و گذاشتم لای چاک کونش اما از چاقی جقدر چاکش عمیق بود خلاصه گذاشتم روی سوراخش آروم نوکشو فرو کردم توش فقط در حد نوکش یکهو یک آخ گفت گفتم درد داره ؟ گفت آره گفتم یک کم تحمل کن بزار بره توش دردش زود تموم میشه حسابی کیف می کنی اونم هر طوری بود دوام آورد لیدوکائین هم کار خودشو کرده بود دردش خیلی کمتر شده بود به هر حال آروم آروم تا ته کیرم رفت تو سوراخ کونش و خوابیدم روش انگار روی دنبه خوابیده بودم نرم سفید برفی و گوشتی یک کم گذاشتم تو سوراخ کونش بمونه تا عادت منه و دردش کم بشه بعد آروم آروم شروع کردم به تکون دادن کیرم و تلمبه زدن سپیده تو ابرا بود داشت کیف می کرد من هم دیگه به کون یک دختر بچه سفید و نرم و گوشتی رسیده بودم همه چیو بهم داده بودن حسابی کیف می کردم خلاصه حسابی کردمش تا آبم اومد ریختم تو سوراخ کونش روش خوابیدم تا کیرم خوابید و از تو کونش در اومد بعدش کس سپیده را هم خوردم تا ارضا بشه بعد هم بلند شدیم همه چیو جمع کردیم تمیز کردیم که پدر مادرم اومدن چیزی نفهمن حالا دیگه سپیده که تو عمرش کیر ندیده بود فیلم سکس ندیده بود تو این فکرا هم نبود دیگه سکس کرده بود کیر تو کونش رفته بود و شهوتش زده بود بالا دیگه هفته ای دو سه بار میخواست اگر موقعیت پیدا میشد می کردمش نمی شد هفته ای یک بار دیگه می کردمش نهایت دو هفته یک بار الان یک ساله دارم می کنمش دیگه حرفه ای شده حسابی برام ساک می زنه من کسشو می خورم هر بار یک پوزیشن جدید می کنمش خلاصه حسابی سپیده کیفشو می کنه من هم کیفمو می کنم نه دست پسری به خواهرم می رسه که شر بشه یا کسی بفهمه یا مشکلی درست بشه من هم که به یک دختر بچه گوشتی سفید برفی و نرم رسیدم که کیف دنیا رو داره چی از این بهتر یک ساله دارم می کنمش حالا دیگه سپیده خودش تا موقعیت می بینه میاد سراغم ازم میخواد بکنمش خوشحالم که کردمش و نزاشتم دست پسرای حقه باز بهش برسه یا دنبال این چیزا بره خونه کسی یا جای دیگه خودم همه جوره بهش حال میدم از این بهتر چی میشه ؟ نه من جرات می کردم با دختر دیگه سکس کنم نه سپیده جرات می کرد با کسی سکس کنه حالا ما با همیم هیچ کس نفهمیده پدر مادرم هیچ کس شک هم نکرده به نظر من عالیه نظر شماها رو نمی دونم به هر حال این بود داستان من و سپیده
نوشته: بابک