۱۳۹۹-۱۱-۰۸

سکس خانوادگی آرزو


سلام.من میخوام داستان واقعیه زندگیمو براتون بنویسم که تو این داستان فقط اسم هارو تغییر دادم ولی بقیه داستان را دست نزدم البته بعضی قسمتها را خیلی خلاصه کردم چون طولانی میشد وتایپش برام سخت میشد.من اسمم آرزو هستش و الان 22 سالمه این ماجرا در زمان 18 سالگیم شروع شد که اون موقع بابام 42 و مامانم 39 و داداشم 20 ساله بودند.داداشم اصفهان دانشجو بود منم تازه امتحان های پیش دانشگاهیم تموم شده بود.
اونشب تشنم شده بود و از خواب بیدار شدم برم آب بخور. وقتی اومدم پایین تو حال (آخه خونه ما دوبلکسه و اتاق من اتاق داداشم بالاست و مال مامان و بابام پایینه.) که دیدم از اتاق مامان اینا صدا میاد مثل ناله کردن، ترسیدم رفتم جلو لای در باز بود نگاه کردم تاریک بود وفقط کمی نور از پنجرهء حیاط میومد ولی دیدم مادرم روی تخت چهار دست و پاست و بابام داره پشتش تلمبه میزنه، منم که دوست پسر داشتمو با اون از عقب سکس میکردم خوب میدونستم اینجا چه خبره. داشتم نگاه میکردم و حسابی حشری شده بودم ولی لای در کم باز بود خوب نمیتونستم ببینم. بعد بابام کیرشو کشید بیرون تو تاریکی خوب نمیشد دیدش ولی معلوم بود حسابی کلفت و دراز بود. به مامانم گفت شل کن میزارم عقب و بعد صورتش را برد لای کون مامان و تف کرد روی سوراخش، فکر کنم زبونشم زد، بعد کیرشم تفی کردو گذاشت در سوراخ کون مامان و آروم آروم فشار داد تو. مامانم هم انگار اصلا دردش نمیگرفت وهمش میگفت جون بکن توش همشو بکن جووووووووووون، بابامم شروع کرد به عقب و جلو کردن و دیگه داشت با تمام قدرت به کون مامان ضربه میزد و مامان هم همش آخجون آخجون و ناله میکرد و بابام هم همینطور و میگفت بخورم اون کونت رو که روز به روز خوشکلتر میشه. مامانم هم میگفت بکنش، پارش کن… بعد چند دقیقه هم بابا محکم چسبید به مامان و خودشو تکونها ی کوچیکی دادو بامامان دراز کشیدن و خوابید روی مامان و دیگه تکون نمیخوردن .بابا هم داشت آروم یه چیزایی در گوش مامان میگفت که من نمیفهمیدم .بعد بی سر صدا رفتم عقب، رفتم آب خوردمو رفتم تو اتاقم ،وقتی دستم را بردم زیر لباس خوابمو گذاشتم رو کسم دیدم مثل چشمه از کسم آب راه افتاده اونقدر حشری بودم که چندتا دست روی کسم کشیدم به ارگاسم رسیدم.
اوشب همش تو فکر چیزایی که دیدم بودم وحتی هوس کردم با بابام سکس کنم.خلاصه نفهمیدم کی خوابم برد.از اینجا بود که این فکرهای سکسی اومدن تو سرم و این ماجرا ها که می خوام براتون تعریف کنم شروع شد.حالا بگذارید از خودم وخانوادم براتون بگم.من قدم 174 وکمر باریک و کشیده ای دارم ،سینه هامم گرد و سفته وصورت زیبا و بانمکی دارم البته همه این را میگن نه که خودم بخوام از خودم تعریف کنم، پوستمم روشن و گندمیه ولی اصلی ترین وجذابترین قسمت بدنم که هر مردی را مات و شهوتی میکنه حتی مردها و پسرهای فامیل و حتی برادر و پدرمو، این کون گرد وقلمبه ونسبتا کمی پهن منه که به قول خیلیها کون جنیفر لوپز پیش کون من هیچه و من هم از این جذابیت کونم خبر داشتم و درست و به جا ازش استفاده میکردم و حالشو میبردم. مادرم هم هیکلش مثل منه فقط یه کم درشت تر 3-4 سانتی هم بلند ترولی با اینکه دو تا بچه داره اصلا شکم نداره مثل من کمر باریکه واون هم کون گنده اش زیر اون کمر باریک خودنمایی میکنه صورتش هم خیلی خوشکله وبه خودش خوب میرسه. وقتی با هم میریم بیرون برای خرید یا تواستخر یا باشگاه همه فکر میکنن ما با هم خواهریم اسم مامانم مهسا هستش. اما بابام سپاهیه و درجه بالایی هم داره، به همین خاطر ما وضع مالیه خوبی داریم .بابام اسمش رامینه وخیلی خوشتیپه 185 قدشه واندام ورزیده ای داره. داداشم هم اسمش آرمانه،اونم تقریبا هم قد باباست و خیلی خوشکل و خوشتیپه که من همیشه دلم میخواست دوست پسرم بود و باهاش سکس میکردم. من همیشه تو خونه تا قبل از ماجرای اونشب پیراهن ها و شلوارهای گشاد یا دامنهای گشاد و بلند میپوشیدم تا اندامم و کون گنده ام جلب توجه نکه. یه دوست پسر هم دارم که خیلی خوشکل ونازه و هم سن خودمه از 16 سالگی باهاش دوستم هنوزم همینطور. همکلاسی هام میگفتن تو با این خوشکلی وخوش هیکلی که کلی پسر دنبالته چرا با یه بچه که هم سن خودته رفیق شدی، منم میگفتم آخه اون خوشکله و چون کم سنه، واسه همین ساده و صادقه واهل بی معرفتی و نامردی نیست. ولی دلیل دومم که به اونا نمیگفتم این بود که چون کم سن بود ودوستمم داشت تو سکس خیلی رمانتیک وناز بود وکیرشم خیلی بزرگ نبود وآبشم نسبتا زود می اومد ومن دوست نداشتم به خاطر سکس زیاد اونم با یه کیر کلفت هیکلم خراب بشه با این حال 2 هفته ای یکبار هم باهاش از عقب سکس میکردم واجازه بیشتر بهش نمیدادم.اون بعد از لب بازی و دست بازی، حسابی کس و کونمو میخورد و بعد با روغن ماساژ حسابی کونم را میکرد.
بعد از اون شب تو سن 18سالگی زندگیه منوعوض کرد. من که برای اولین بار سکس دو نفر غیر خودم را از نزدیک میدیدم اونم باباومامان خودمو، دیگه خیلی شهوتی شده بودم انگار این حس در من نهفته بوده وحالا بیدار شده بود اونم با چه آتیشی. من از فرداش همش یواشکی نگام تو خشتک بابا یا کون مامان بود همش سکسشون جلوی چشام بود،حشریتر میشدم. دو روز بعد قرار شد بریم شمال ویلای خودمون که لب ساحل بود. به داداشم زنگ زدیم و گفت ترم تابسون میخواد بمونه ونمی یاد البته من میدونستم که می خواد پیش دوست دختراش باشه و این بهونست. خلاصه راهی شدیم و من هم تو راه داشتم نقشه میکشیدم چطوری دوباره سکس بابام اینارو ببینم واز اون مهمتر چطوری با بابام سکسو راه بندازم به آرزوم برسم البته آرزوی سکس با داداشم راهم داشتم. وقتی رسیدیم خیلی خسته بودیم وتو آب نرفتیم وقبلا هم به سرایدارویلامون زنگ زده بودیم وشام را آماده کرده بود.اونا یه زن ومرد جوون بودند به اسمهای نادر و شهره یه پسردو ساله هم به اسم ناصر داشتند.وقتی ما رفتیم شهره وپسرش نبودند که آقا ناصر گفت نمیدونستند شما تشریف میارید دو روز پیش رفتند خونه بابای شهره و زنگ میزنم بیان که مامانم گفت نمیخواد بزار اونام خوش باشند ماهم راحتیم. اون موقع منظور مامانم را نفهمیدم. شب هر چی بیدار موندم و کشیک کشیدم از سکس مامان وبابا خبری نشد ومن خوابم برد. صبح بعد از صبحانه گفتند بریم تو آب من گفتم شما برید منم لباس عوض میکنم میام مامانم یه تاپ آستین حلقه ای با یه شلوار استرژ پوشیده بودکه شلواره از گندگیه کون قلمبش داشت میترکید وبابام هم یه شرت مایوی تنگ پوشیده بود که کیرررررررررررررش بدجور خودنمایی میکرد و آب از دهنم وکووووووسم راه اقتاده بود. تا رفتن منم پریدم یه تاپ مثل مامانم ولی صورتی با یه شلوار استرژ سفیدو کوتاه اونم بدون شرت و سوتین پوشیدم که کون و کسم قلمبه زده بود بیرون و رفتم لب آب پیششون.(از در ساختمون تا در اصلی یه50 متری میشه از اونجا تا لب آب هم 30 متری میشه.تو حیاط هم درخت زیاد واسه همین از تو ساختمون لب ساحل معلوم نیست. اینارو گفتم برای بعد لازم بدونید تا ماجرا براتون واضحتر باشه). وقتی رسیدم پیششون با دیدن من تعجب کردن، چون من از 11-12 سالگی هیچ وقت جلوی بابام اینجوری نگشته بودم.رفتم تو آب مشغول آبتنی و آب بازی شدم. مامانو باباهم داشتن باهم آب بازیو شوخی میکردندو میدیدم بابام داره زیر آب با کسو کون مامان ور میره و به بهونه کشی تو آب خودشو در کون مامان میماله. معلوم بود بابا خیلی حشری شده بود. ساحل چون وسط هفته بود خلوت بود فقط یه زن مرد تو آب دیده میشدن اونم حدود 100 متری ما.یه نیم ساعتی مامانم گفت من خسته شدم میرم یه کم استراحت کنم بعدم نهار درست کنم.بابامم که حسابی حشری بود وداشت خوش میگذروند هرچی گفت نرو گوش نکردو رفت.بابامم حسابی دمق شد من به خودم گفتم الان وقتشه. بعد رفتنه مامان دیدم باباهم داره میره بیرون که گفتم تو هم خسته شدی و میری؟ گفت نه میرم بخوابم رو ماسه ها سریع گفتم بابا میای شنا یادم بدی؟ باباگفت مگه بلد نیستی؟ گفتم نه خوب.بعد رفتم طرفش که دیدم داره به سینه هام نگاه میکنه. دیدم تاپم خیس شده نوک سینم معلومه. منم که تازیر سینه تو آب بودم یه جوری که متوجه نشه شلوارم را تا وسط باسنم کشیدم پایین طوری که وقتی دید فکر کنه تو آب اومده پایین اونم اومد جلوتر گفتم از کجا شروع کنیم؟ بابا یه مکثی کردودوتا دستاشو گرفت جلوگفت بیا باشکم بخواب رو دست من و آروم شنا کن منم همین کارو کردم یه دستش زیر سینم بودو یه دستش روی شکمم.بعد شروع کردم به شنا وگفتم خوبه؟ دیدم جواب نمیده فهمیدم داره به کونم نگاه میکنه. دوباره گفتم بابا خوبه؟ که گفت آره پاهاتم تکون بده منم همین کار را کردم. به طرف جلو میرفتم باباهم باهام حرکت میکرد. بعد چند دقیقه یه دستش را از رو شکمم برداشتو گذاشت روی کمرمو گفت آفرین داری یاد میگیری. دیدم داره دستش را به کونم نزدیک میکنه و گذاشت روی کونم، منم اصلا به روی خودم نیاوردم که دیدم داره آروم دستشو رو کونم حرکت میده گفتم خوبه؟ یه دفعه دستشو برداشت گفت چی؟ گفتم شنا کردنم دیگه گفت آره فقط باید از دستات زیاد کار بکشی که قوی بشه .گفتم چجوری گفت بیا پایین جلوی من و پشتت را کن به منودولا شومنم همین کارو کردموبا دست پهلوهاموازپشت گرفتو گفت دیگه نمیخواد پاتو تکون بدی همه قدرتتو جمع کن تو دستاتو آروم مثل شنا کردن تو آب حرکت بده، منم میگیرمت نیافتی.منم شروع کردمو بابامم یواش یواش چسبید به من که کیر کلفتوشقش را روی کونم حس میکردم.منم که به روی خودم نمی آوردمو مثلا مشغول شنا بودم، ولی خیلی حشری شده بودم .بابام محکمتر منو گرفته بود کیرشو به من فشار میداد کمی روی چاک کونم تکون ممیداد که دیدم ازپشتم فاصله گرفتو یه دستشم ول کرد بعد چند ثانیه دوباره پهلومو گرفت، البته این دفعه دستش را پایینتر برد، روی کپلامو گرفت که نوک انگشتهاش روی کشاله رونم بودوبا هر دوانگشت شسط شلوارم را تا زیر خط باسنم کشید پایین و دوباره بهم چسبید که من که کونم لخت بود لختیه کیر بابارو لای کونم حس کردمو فهمیدم چرا دستشو ول کرده بود.منم که مثلا نمیفهممو مشغول شنا بودم. باباهم یواش یواش جراتش بیشتر شده بود کیرشو قشنگ لای کونم بالا پایین میکردوخودش را بیشتر فشار میداد که دیگه نوک انگشتاش کشاله رونم رو درد آورده بود بعد یکی دو دقیقه محکمتر فشارم داد تکون نخورد فهمیدم آبش اومده منم که خیلی حشری شده بودمو داشتم حال میکردم با اون به ارگاسم رسیدم ولی خیلی خودمو کنترل کردم تا بابام نفهمه.بابام گفت برای امروز بسه یه دستشو ول کرد و رفت عقب فهمیدم میخواد کیررررررررشو بزاره تو شرتش.بعدم من گفتم دستت درد نکنه بابا خوب یاد گرفتم ولی خیلی خسته شدم بریم تو خونه.اونم گفت باشه منم یواشکی شلوارمو کشیدم بال او باهم رفتیم به طرف ویلا که دیدم آقا ناصرداره از خونه میاد بیرونو خیلی شل و وله، بابام گفت چته ناصر گفت داشتم خونرو تمیز میکردم خسته شدم آخه همیشه این کاروبا شهره میکردم ولی ایندفعه…دستاشوباز کرد شونه هاشوانداخت بالا ووقتی داشت میاورد پایین یه فوت با باد کردن لپاش کرد . بابام گفت برو استراحت کن .اونم گفت پس بااجازه و رفت.
نهارخوردیمو تا عصر تو ویلا بودیم و باباهم هی دو رو ورم میومد و باهام شوخی میکرد.عصر بابا و مامان باهم رفتن شنا ولی من نرفتم.یه ساعت بعدهم اومدن و بعد شام مامانم گفت من معدم سنگین شده میرم قدم بزنم و بعدم برم ببینم اگه شهره اومده یه سری بهش بزنم وبه بابا گفت رامین تو نمیای که بابا گفت نه خسته ام تو برو و مامان رفت بعد بابا گفت آرزو تو خسته نیستی؟؟؟ منم گفتم نه.گفت امروز شنا یاد گرفتی؟؟؟ گفتم آره.گفت شنای قورباغه میخوای یادت بدم منم گفتم بله که میخوام بعد دستشو بحالت شنای قورباغه تکون داد و گفت اینجوریه منم همون کارو کردم.گفتم درسته؟؟؟ گفت آره بیا همونطوریکه تو آب گرفته بودمت دولا شو و تمرین کن.من یه دامن ساتن تا زانو پام بود و شرتم نپوشیده بودم.بلند شدم و بابا از پشت کمرمو گرفت دولا شدم و شروع به تمرین کردم.به بابا گفتم مثل صبح محکم نگیر پهلوهام درد گرفت که بابا گفت آخ ببخشید خوب میگفتی.منم چیزی نگفتم و به کارم ادامه دادم بابا هم که شلوارک پاش بود از پشت کیررررشو چسبوند به كووووونم که وقتی دوباره کیرشو رو کونم حس کردم از شدت شهوت داغ شدم با خودم گفتم بابام فکر میکنه دخترش چه چشم و گوش بستس و هیچی بارش نیست که با خیال راحت داره میماله درم.احساس کردم بابام داره دامنمو با هر دو شسطش میکشه بالا منم که مشغول تمرین بودم اصلا به روی خودم نمیاوردم.بعد دیدم بابا یه دستشو ول کرد و دوباره گذاشت رو پهلوم که فهمیدم چه خبره و وقتی کیررررر داغشو لای کووووونم حس کردم دشتم آتیش میگرفتم بابا هم آروم داشت کیر داغشو میمالید لای کونم.بعد گفت به پشت میتونی شنا کنی گفتم نه گفت بلند شو وایستا و خم شو به عقب منم کردم و بابا هم با من به عقب خم شد.کیررش هم لای کونم بود و تو این حالت کونم حسابی جمع شده بود و کیرررررر بابا رو لای خودش محکم فشار میداد بابا گفت حالا فکر کن به پشت روی آب خوابیدی وهمونجوری که صبح از جلو شنا میکردی حالا از پشت شنا کن منم کردم و گفتم نیفتیم؟؟ گفت من گرفتمت نترس ومنم به کارم ادامه دادم.چند دقیقه بعد من که هم خسته شده بودم و هم از شهوت شل شده بودم کاملا خودمو انداختم رو بابا بعدش اونم که معلوم بود وضع منو داره طاقت نیاورد و به پشت افتاد زمین ومنم افتادم روی اون گفتم من که میفتیم و بلند شدم نشستم دیدم کیرررررر بابا از لای پام زده بیرون.؟؟؟ اولین باری بود که کیرشو میدیدم البته اونشب که با مامان بود دیدم ولی تاریک بود و خوب معلوم نبود ولی حالا از نزدیک میدیدم و حسابی حشریتر شدم طوریکه میخواستم بگیرم و بزارم دهنم ولی خودمو کنترل کردم و همونطور به پشت خوابیدم رو بابا و پاهامو بستم و مثلا شروع به شنا کردم.گفتم آهااااااا اینجوری خوبه؟؟.یه کم بعد بابا گفت بشین به جلو خم شو و شنای قورباغه بکن.منم نشستمو پاهامو دوطرف بابا گذاشتمو زانوهامو به هم چسبوندم به جلو خم شدم و شروع کردم هر دفعه هم که دستامو عقب میاوردم کونمو یه کم بالا میاوردم دوباره میبردم پایین که مثلا شنام طبیعیتر باشه ولی میخواستم کیرررر بابا لای پام بالا و پایین بشه و به کووووووسم مالیده میشد یواش یواش آب کوسم و پیش آب بابا مسیرو لیز کرد و راحت تر و بیشتر بالا پایین میشدم بابامم که معلوم بود پشت دامنمو زده بالا و داشت به سوراخ کونم نگاه میکرد با دستاش دوطرف کونمو گرفته بود و منو بیشتر بالا پایین مکرد بعد چند دقیقه آبش اومد ریخت لای پام وااااااااااایییییییییییی چه داغم بود منم که قبل از اون ارضا شده بودم با حس کردن آب داغش لای پام دوباره ارضا شدم.بعد چند لحظه توقف کردم گفتم بابا خسته شدم احساس میکنم همه جام خیس عرقه میرم یه دوش بگیرم و چون میدونستم بابا شلوارش پایینه و نمیخواستم از فهمیدن من بویی ببره بدون اینکه برگردم بلند شدم رفتم سمت حموم.بابا گفت زود بیا منم برم حموم.وقتی میرفتم پایین اومدن آب بابا رو از روی پام حس میکردم و خوشم میومد.خلاصه زود اومدم بیرون و بابا رفت حموم.دیدم مامان هنوز نیومده رفتم تو حیاط دیدم نیست رفتم طرف ساحل اونجا هم نبود.گفتم شاید شهره اومده و رفته پیش اون رفتم طرف سرایداری پشت در که رسیدم خواستم در بزنم که شنیدم صدای مامان مثل همون شب که با بابا داشت حال میکرد از تو خونه سرایداری میاد؟؟؟؟ تعجب کردم و در نزدم گوش کردم ببینم چه خبره که شنیدم مامان میگفت قربون کیرررررررررت برم ناصر جووووووووون که دیگه مال خودمهههههههه جوووووووووووون بکنننننننن جررررررررم بدهههههه.گفتم بهترین وقته که برم تو و مچ مامانو بگیرمو روم بهش باز بشه که کلی به دردم میخوره اومدم آروم درو باز کنم که دیدم قفله.یاد دره پشتی افتادم که به آشپزخونه باز میشد گفتم برم شاید اون باز باشه و رفتم پشت ساختمون و آروم دستگیره را فشار دادمو در باز شد.بی سر و صدا رفتم تو از پشت دیوار آشپزخونه نگاه کردم دیدم مامان کنار مبل یه کم دولا شده و دستشو گذاشته رو پشتیه مبل و آقا ناصر هم داره از پشت تلمبه میزنه و با لپهای کووووووون مامان بازی میکنه مامان گفت تندترررررر واونم تندتر و محکمتر ضربه میزد.کووووووووون مامان هم مثل دریا موج میزد و بالا پایین میفتاد مامانم هی خودشو میداد عقبتر که یه دفعه جیغغغغغغغغغغغ زد و پاشو بست وگفت یه د قیقه وایستا من اومدم که آقا ناصر گفت تو که چند دقیقه پیش یه بار ازضا شدی؟؟؟ مامان گفت آخه کیررررررررت خیلی حال میدهااااااااااا.ناصر گفت مگه ماله آقا رامین خوب نیست؟؟؟ مامان گفت اونم کیررررررررر بزرگ و خوبی داره ولی مال تو بزرگترهههههههه. ناصر گفت آخه من اصالتا عربم و پدر بزرگ و مدر بزرگم وقتی جوون بودن از خوزستان اومدن شمال.مامانم گفت قربون اون کیرررررررررر عربیت برممممممممم چرا ظهر اینطوری نبودی؟؟؟؟ ناصر گفت آخه ظهر دفعه اولی بود که با شما بودم و استرس هم داشتم آبم زود اومد حالاادامه بدمممممممم؟؟؟؟ مامان گفت بکننننننننننننن تو کووووووووونم.ناصر گفت میتونی تحمل کنی؟؟؟ مامان گفت آرهههههههه جیگرررررررر فقط اول یواش بکن توششششششششششش.وقتی کیرشو کشید بیرون تازه فهمیدم چقدر بزرگه که یه لحظه ترسیدم.اونم یه توف سر کیرش زد و یه توفم در سوراخ مامان زد و کیرررررش را گذاشت درش و آروم آروم کرد توششششششش.مامان فقط آروم میگفت اوووووووففففففف چه کلفتهههههههه واییییییییییی تموم نشد؟؟؟؟ که همش رفت تو و گفت تمومه.مامانم گفت حالا جرررررررررررم بدههههههههه جووووووووووووووون.اونم شروع کرد و دیگه داشت محکم میزد تو کون گنده مامان که من با دیدن این صحنه آبم اومد و شل شدمو نشستم.مامانم هم بعد چند دقیقه دوباره ارضا شد.ناصرهم گفت کجا بریزم؟؟؟ مامان گفت حال ندارم الان برم حموم همون تو خالیش کن. اونم با چندتا تلمبه محکم آبش را ریخت تو کووووووون مامانم.همونموقع من رفتم تو و گفتم خسته نباشید.مامانم ترسید و با گفتن وااااااایییییییییی نشست رو زمین ناصرم دستشو گرفت رو کیرشو نشست پشت مبل.مامانم با دهن باز و چشمای وحشت زده منو نگاه میکرد.منم گفتم نترسید بین خودمون میمونه ولی فکر نکردید اگه الان جای من بابا بود چی میشد؟؟؟؟ اومدم سمت در مامان گفت بیرون وایستا منتظرم تا بیام.بعد یه دقیقه لباس پوشید و اومد.اون که با حرف من خیالش راحت شده بود گفت بریم بشینیم لب ساحل و رفتیم.انجا گفتم چرا اینکا رو کردی؟؟؟ بابا که خیلی خوبه.گفت آره ولی من خیلی شهوتیم و عاشق تنوع.گفتم این که کار جنده هاست.گفت ولی من غیراز این ناصر با هیچ کسی نیستم.گفتم مطمئن؟؟؟؟ گفت ای شیطون و بلند شد گفت بریم.گفتم نمیخوای آبشو از کونت خالی کنی؟؟؟ خندید و راه افتاد گفت خونه میرم دستشویی.منم رفتم دنبالشو قبل از اینکه به ساختمون برسه بهش گفتم مامان میشه ببینم بعد از اونکه یه همچین کیری رفته تو کونت سوراخ کونت چه شکلی شده؟؟؟ گفت نخیر میخوای سوراخ کونمو به تو نشون بدم؟؟؟ گفتم مگه من از آقا ناصر غریبه ترم؟؟؟یه مکثی کرد و گفت اینجا که نمیشه.گفتم قبل از خواب بیا بهم شب بخیر بگو.وقتی رفتیم تو بابا از حموم اومده بود و داشت چایی میخورد،گفت کجایید شما؟؟؟ میخواستم بیام دنبالتون.گفتم داشتیم لب آب صحبت میکردیم.بعدم گفتم میرم بخوابم.10 دقیقه بعد مامان اومد گفت شب بخیر آرزو و دامنشو زد بالا و پشت کرد به من و دولا شد شورت پاش نبود.کونشو باز کردم دیدم سوراخش قرمز و گشاده دورشم حلقه انداخته و یه تیکه گوشت به اندازه یه نخود ریز قسمت پایین سوراخش در اومده.یواش گفتم الان بابا اینجوری ببینه میفهمه که؟؟؟.گفت خودشم از عقب میکنه و اکثرا کونم همینجوریه.گفتم ولی این معلومه که تازست.اونم گفت بابات که الان خستسو نمیاد سراغم اگرم خواست من پا نمیدم و میگم خستم و تا صبح هم خوب میشه، حالا هم فضولی بسه و بگیر بخواب و رفت. صبح همون تاپ صورتیه با یه شلوار استرژ قرمزوبدون شرت و سوتین پوشیدم و خشتک شلوارمو درست وسط پامو به اندازه 5-6 سانت پره کردم.من چون بالای رونام به هم چسبیدن در حالت ایستاده پارگیه معلوم نبود ولی اگه دولا میشدم یا نشسته پامو باز میکردم معلوم بود. رفتم پیش بابا اینا وبعد از صبحانه مامان داشت تو آشپزخونه ظرف میشست منم رفتم روبروی بابام روی مبل نشستم و در حالی که مثلا هنوز خوابم میاد سرمو تکیه دادم به مبل وچشامو بستم و پاهامو باز کردم و یه خورده هم خودمو سر دادم جلو که قشنگ حس میکردم تپلیه کسم از پارگیه شلوارم افتاده بیرون و گوشمم به صدای آب ظرف شویی بود. بعد یه دقیقه از زیر پلکام به بابا نگاه کردم دیدم با دهن بازمونده داره کوسمو نگاه میکنه.دوسه دقیقه بعد بلند شدمو رفتم پیش مامان گفتم کمک نمیخوای گفت نه. باباگفت مهسا بریم دریا؟؟ گفت نه برو من نیم ساعت دیگه میام.باباگفت تنهایی که مزه نمیده، آرزو توبیا، گفتم لباسمو عوض کنم بیام که دستمو گرفت گفت همینا خوبه و رفتیم.بعد 5 دقیقه آبتنی وبازی، باباگفت حالا شنای قورباغه رو تو آب بیا تمرین کنیم.منم گفتم باشه و پشت شلوارمو کشیدم بالا که پارگیه بیاد در کونم وبه وضعیت دیروز حالت گرفتیم ولی ایندفعه تا بابا چسببید بهم سر کیرررررش ازپارگیه شلوارم رفت لای کونم، درست در سوراخ کونم بود.بله اینبار بابا خودشو آماده کرده بود و منم که خر و چشموگوش بسته بودم.من شنا میکردمو اونم لای کونم تلمبه میزدبعد 7-8 دقیقه ای کیرشو سر داد پایینو لای پام تلمبه میزد.مالیده میشد به کوووووووسم که من ارضا شدم ولی ادامه دادم.اونم ترسش ریخته بود و قشنگ تلمبه میزد و منو حل میداد جلو و بامن راه می اومد.منم زانوهامو درحالیکه خم بود چسبونده بودم به هم و پنجه پام وسط پای بابا بود.چند لحظه بعد من که خیلی خیلی حشری شده بودم دوباره ارضاشدم پشت سرمن بابام آبش اومد و سفت لای پام خالی کرد و منو ول کرد گفت حالا بدون کمک من شنا کن. منم که دیگه نا نداشتم گفتم بزار خستگی در کنم بعد و با هم رفتیم رو ماسه ها دراز کشیدیم. مدتی نگذشته بود که مامان اومد گفت ساسان (داییم) زنگ زده که مادر بزرگم حالش بده ومن باید برای کمک برم اونجاو با عجله برگشت تو خونه.اومدیم توخونه باباگفت درست بگو ببینم چی شده؟ گفت مامانم بیمارستان بستری شده ساسان هم کارشون زیاده مرخصی بهش نمیدن تازه تو قسمت خانوما هم که نمیتونه بمونه، واسه همین گفت بیا تا مرخص میشه تو بیمارستان همراهش باشم.برگشتیم تهران و تو راه مامان زنگ زد آژانس هوایی که برای همون شب واسه اصفهان بلیط رزرو کنه منم دیدم عجب فرستیه که با بابا تنها بشم ولی الکی به مامان گفتم منم میام،که گفت تو بیمارستان که یه نفر بیشتر نمیزارن بمونه تو خونه هم که نمیشه تنها بمونی پس همینجا بمون بعد که مرخص شد بیا.باباهم گفت آره بابایی راست میگه.خلاصه اونشب مامان رفت و ما هم که خسته بودیم زود خوابیدیم. فرداش که بابام آخرین روز مرخصیش بود خونه بود.حریر تقریبا تنگ با پیراهنش که ست بودند پوشیدم که فقط بعضی وقتها موقع خواب میپوشیدم وپیراهنش بلند نبود وتا بالای باسنم بود شلوارشم که زیاد بالا کشیدمو رفته بود لای کونم وحسابی کون بزرگو قلمبمو انداخته بود تو چشم کووووووووسمم که بد جور تابلو بود،شرتو کرستم که طبق معمول نپوشیدم. حسابی تو آیینه خودمو نگاه کردمو خودم حال کردم.بابا که چشم ازم بر نمیداشت.بعد صبحانه رفت روزنامه بخره منم رفتم ظرفهارو بشورم زود اومدونشست رو مبل ومشغول خوندن شد منم کارم که تموم شد یه ذره آب ریختم جلوی پیرنم و شلوارم و یکی از سینه هام که مثلا موقع شستن ظرفها خیس شده،آخه میدونستم لباسم که خیس بشه میچسبه به بدنم وزیرش معلومه طوری که انگار لختم.رفتم پیش بابا وگفتم نهار چی درست کنم؟ که با دیدن من مات موند. گفتم چیه؟ گفت چرا لباست خیسه گفتم خیلی وقت ظرف نشستم مثل دستو پا چلفتیها خیس شدم و گفتم برم عوضش کنم. گفت ولش کن هوا گرمه خنک میشی و همینطور نگام میکرد.گفتم جوابمو ندادی نهار چی درست کنم؟ گفت هر چی دوست داری.منم رفت گوشت گذاشتم بیرون یخش آب بشه وشروع کردم سیب زمینی وپیازشستن و پوست کندن که خلال کنم.چند دقیقه بعد بابا اومد گفت کمک نمیخوای؟ گفتم نه، میخوای وایسا پیشم حوصلت سر نره. اومد از پشت لپمو بوس کردو گفت قربون دختر گلم برم که آشپز شده و دستشو گذاشت رو بازوهامو دوباره بوسم کرد کیرشم چسبونده بود بهم گفت میخوای همین جا پیشت وایسم گفتم خسته میشی گفت پیش دختر خوشکلم که خسته نمیشم و همینطور که به من چسبیده بود دستشو گذاشت رو پهلوم یه دستشم رو شونم و از اینکه شمال خیلی بهش خوش گذشته تعریف میکرد.منم خلال کردنم تموم شد گفتم بابا تا من اینارو سرخ میکنم گوشتو چرخ میکنی؟ اونم سریع چرخ کرد و اومد دوباره چسبید به من. وقتی چسبید بهم کیرش آروم رفت لای کونم وفهمیدم که بله کیرشواز شلوارکش در آ ورده. منم که دمپاییم 4-5 سانتی پاشنه داشت کونم اومده بود بالاو درست مقابل کیرش بود.دوباره همونطوری منو بغل کردو باهام حرف میزد بعدم هر دقیقه بوسم میکرد.چند دفعه هم زیر گوشمو با مکس کوتاه بوس کردکه خیلی حال داد .گفتم بابا چیه اینقدر مهربون شدی قبلا ااینقدر بوسم نمیکردی؟ گفت موقعیتش جور نمیشدو همش سرم گرمه کارام بود وگرنه من همیشه تورو دوست دارم مخصوصا الان که دیگه برای خودت خانمی شدی وبرای بابا، خونه داری وآشپزی میکنی. منم گفتم پس یه بوسم به من بده که منم باباییمو خیلی دوست دارم. صورتشو آورد جلو منم همونطوری که وایستاده بودم سرمو برگردوندمو یه دستمو انداختم گردنشو یه بوس ناز ازلوپش کردمو یه کوچولوتوچشماش نگاه کردمولبخند زدم وبرگشتم مشغول کارم شدم.چون اون موقع حشری بودم و بوسم چون از روی شهوت بود خیلی بهم حال داد به خاطراین که در حالی که کیررررر بابا لای کوووووونم بود بوسش کرده بودم و اولین بوسه از اون واولین چشم توچشم من و بابا از روی شهوت بود.مخصوصا که وقتی صورتشو آورد جلو باعث شد بیشتر بهم بچسبه وکیرش بیشتر رفت لای کونم که قشنگ فشار سرکیر کلفتشو روی سوراخ کوووووونم حس کردم و دلم میخواست همون جا بکشم پایین و بگم کونمو پاره کن ولی میخواستم بابامو اینقدر حشری کنم که خودش به زور بخواد منو بکنه یا حداقل خودش پیشنهاد بده چون اینطوری خیلی بیشتر بهم حال میداد، از طرفی هم شیطنتها وبازیها ومالیدنهای قبل ازسکس را دوست دارم. خلاصه در تمام مدت آشپزیم بابا بهم چسبیده بود حتی وقتی بین گاز و ظرفشویی میرفتم و برمیگشتم ولم نمیکرد و میگفت باهم بریم ،آخه نمیخوام دختره گلم رو یه لحظه هم تنها بگذارم و درحالیکه کیررررش لاکووووونم بود و دستش روی شکمم باهام راه میومد ومنم خیلی حال میکردم. بازم هی بوسم میکردو منم دوبار دیگه بوسش کردم بعداز خوردن غذا در حالیکه روی مبل ولو شده بودم بابا گفت بریم ظرفها رو بشوریم؟؟ گفتم بابا اصلا حال ندارم ظرفها رو بشورم بزار برای شب.گفت مگه چت شده؟؟ گفتم نمیدونم یه جوری شدم بی حالم انگار خوابم میاد ولی خوابم نمیبره؟؟ انگار توی فضام سبک و مست که اصلا نمیتونم توصیفش کنم.بابام گفت یعنی حال خوشی داری؟؟؟؟گفتم آرهههههه توآشپزخونه که بغلم کرده بودی و باهام صحبت میکردی مخصوصا وقتی بوسم میکردی این حسم بیشتر میشد و خیلی خوشم میومد وااایییی دلم میخواست بازم پیشم باشی؟؟؟؟.اون سه دفعه ای هم که تو آب و تو ویلا شنا یادم میدادی هم همینطوری شدم؟؟.بابام گفت آهان میدونم چته؟؟ این یه حسیه که آدم وقتی با کسی که دوستش داره تماس فیزیکی پیدا میکنه اینجوری میشه مثل بو کردن گل خوشبویی که بوش رو دوست داری و ازش لذت میبری یا مثل نوازش محبت آمیز.منم چون تو رو دوست دارم و با عشق و علاقه تو رو توی بغلم میگیرم و میبوسم این حسم به تو منتقل میشه و اینطوری میشی حالا هم بیا بشین پیش خوم توی بغلم استراحت کن.منم بلند شدم رفتم نشستم کنارش و سرم رو گذاشتم روی شونش آخیشششش چه حس خوبی هم داشت.بابام یه بوس از پیشونیم کرد و سرمو آورد پایین گذاشت روی پاش و دراز کشیم رومبل اونم داشت با موهام بازی میکرد یه حس خوبی داشتم که اصلا شهوت نبود.انگار حرفهای بابام و این نوازشهاش روم تاثیر گذاشته بود.یادم رفته بود دارم برای بابا فیلم بازی میکنم و الکی خودمو زدم به خنگی.یه حس جدیدی واقعا توی وجودم پیدا شده بود.به خودم گفتم نکنه عاشق بابام شده باشم؟؟؟؟ با نوازشهای بابا روی صورتم و گردنم بخودم اومدم چشمامو باز کردم و به بابام نگاه کردم دیدم سرشو تکیه داده رومبل و چشماشو بسته و یه دستشم روی کیرررررشه که معلوم بود راست شده.بخودم گفتم ای بابا اینم که داشت واسه من فیلم بازی میکرد با اون حرفهاش؟؟؟؟ گفتم حالم بهتره و میرم ظرفها رو بشورم.گفت برو منم بعدا میام پیشت.گفتم نه مثل اینکه خوابت میاد بگیر بخواب؟؟.گفت باشه و منم رفتم.غروب که بابا بیدار شده بود من یه دامن ساتن که گشاد بود و تا بالای زانوم بود پوشیدم.طبق معمول بدون شرت.یه چایی برای بابا آوردم و تلویزیون رو روشن کردم نشستم روبروی بابا که داشت بقیه روزنامشو میخوند.منم مثلا غرق تلویزیون دیدن بودم.بعداز مدتی یه پام رو آوردم بال او گذاشتم رومبل که بابا راحت میتونست کوسم رو ببینه.بعد 2-3 دقیقه زیر چشمی نگاش کردم داشت به کوسم و رونهام نگاه میکرد.تلوزیون هم داشت مسابقه کشتی نشون میداد.یادم افتاد بابام زمان مجردیش چند ماهی کشتی میرفته و نقشه خوبی برای بمال بمال دیگه ای و حشری کردن بابام به ذهنم رسید.بلند شدم رفتم نشستم پیش بابام که مثلا داشت روزنامه میخوند.گفتم بابایی چرا اونموقع که کشتی میرفتی ادامه ندادی؟؟؟؟ گفت آخه میترسیدم گوشم بشکنه و زشت بشه.گفتم کاش من پسر بودم میرفتم کشتی یاد میگرفتم؟؟.بابام گفت دوست داری؟؟؟ گفتم آره راستی خودت یادم میدی؟؟؟ گفت آره ولی سخته هااااااا؟؟ گفتم عیب نداره و بلند شدم گارد کشتی گرفتم گفتم حالامیبینی چقدر من قوی ام؟؟؟؟.بابام گفت پس اول یه کشتی میگیریم ببینم بدنت چقدر آمادگی داره بعدش من فن یادت میدم.شرع کردیم و بابام هم وسط کار دست مینداخت توی سینم و رونم و کووووس و کوووونم رو حسابی میمالوند.کیررررررش توی شلوارکش خیمه زده بود.منم حسابی کووووووووسم آب انداخته بود.موقعیکه خم میشدم پای بابا رو میگرفتم تا بلندش کنم سرم میخورد به کیر بابام.اونم پشت سرم رو میگرفت به بهونه مقاومت سر و صورتم وآروم فشار میداد به کیرررررش.یه بارم یه فن زد که منو به شکم خوابوند روی زمین و افتاد روم.اولین باری بود که بابام تو این بمال بمال ها خوابیده بود روم و حس تازه و با حالی بود؟؟.دوتا دستهاش رو برده بود زیر شکمم و به بهونه اینکه میخواد منو بتابونه خودشو روی من اینور و اونور میکرد.دوباره بلند شدیم.گفت جریمه کشتی برای کم کاری توی خاک حریف نشستنه.گفتم یعنی چی؟؟؟؟ گفت ندیدی توی تلویزیون یکی میشینه و اون یکی پشت سرش وایمیسته؟؟؟ گفتم آهان آره دیدم.گفت الان تو جریمه شدی و باید بشینی.منم همونطوریکه دیده بودم نشستم و بابا رفت پشت سرم.گفت تا گفتم 3 خودت رو باید بندازی روی زمین و پاهاتم ازهم بازکنی نزاری من بتابونمت؟؟؟بعد از گفتن 1-2-3 منم همونکار رو کردم بابام افتاد روم و یه دستشو برد زیر شکمم و با دست دیگش دامن منو زد بالا و کیررررررشو درآورد.البته این رو وقتی کیرررررش رفت لای کوووووونم فهمیدم.کیرش رو لای کونم میمالید و بعد اون دستشم آورد زیرم و سینمو گرفت واااااایییییی.منم درحالیکه سینم توی دست بابام بود و کیرررررش لای کوووووونم درست جلو سوراخ کووووووونم بود داشتم از شهوت میمردم و اصلا تکون نمیخوردم.بابام هم کیررررررشو لای کووووووونم عقب و جلو میکرد و به سوراخ کوووووونم فشاررررررر میداد.اوووووووف.مثلا با اینور و اونور کردنش میخواست منو بتابونه.4-5 دقیقه همینطوری بودیم.بخودم گفتم نباید بزارم آبش بیاد و باید بیشتر از اینها حشریش کنم؟؟؟.گفتم نتونستی بتابونی باید سر پا بشیم و مجبور شد بلندشه.گفتم برم آب به صورتم بزنم بیام گرمم شده.واقعا آتیش گرفته بودم از شهوت.خیلی هم حشری شده بودم به زور خودمو کنترل کردم.به بابام گفتم بلندشه.همونموقع هم ارضا شده بودم.توی دستشویی بعداز شستن صورتم توی آیینه بخودم نگاه کردم.گفتم ایول به این کون تپل و قلمبه خودم که اینطوری بابام رو اسیر خودش کرده؟؟؟ درهمون حین زدم روکوووووونم که دیدم لخته.به پشتم نگاه کردم دیدم بابام پشت دامنم رو آورده بالا جمع کرده زیر کشش تا راحت کوووووونم رو ببینه و بزاره لاکونم.گفتم عجب مارمولکیه این بابام؟؟؟منم بهش دست نزدم و از خدا خواسته همینجوری اومدم پیشش گفتم بابا برای امشب کشتی بسته کمرم درد گرفته؟؟؟؟ گفت واسه اینه که عادت نداشتی.گفتم شب بخیر و رفتم بطرف اتاقم.میدونستم داره از پشت به کونم نگاه میکنه.میخواستم از پله ها برم بالا که یک دفعه گفت اگه کمرت خیلی درد میکنه بیا ماساژش بدم؟؟؟؟گفتم نه اگه بدتر شد بهت میگم و رفتم…




۲ نظر: