۱۴۰۰-۰۹-۱۹

سکس شيلا با برادرش

 من شيلا هستم 21 سالمه و در تهران زندگي ميكنم.راستش تو اينترنت خيلي داستان سكسي مي خونم و براي همين تصميم گرفتم داستان اولين سكسم رو براتون بنويسم.2 سال پيش بود كه متوجه شدم علاوه بر اينكه همه دلشون مي خواد من رو از كون بكنن(چون كون درشت و خوش فرمي دارم)، خودمم هم بدم نمياد كه چند دوري تا ازدواجم كون بدم.اما خيلي دو دل بودم.يه جورايي مي ترسيدم.به كسيم اعتماد نداشتم.تنها كسي كه خيلي بهش فكر مي كردم داداشم بهروز بود! درسته كه داداشم بود اما خيلي نسبت بهش احساس خوبي داشتم.دلم مي خواست اگه كون ميدم به اون بدم.مخصوصا ديده بودم كه تو كامپيوترش كلي فيلم سكسي هم داره.اما با اين حال ترس اجازه نميداد كه من اين كارو بكنم.اگرم مي خواستم آخه چطوري؟ تصميم رو گرفته بودم.دلم مي خواست سكس داشته باشم.

براي همين دست به كار شدم.جلوي مادرم نميتونستم لباساي باز و لختي براي بهروز بپوشم و اين شد كه هر وقت مادرم نبود يا كار داشت مي رفتم و يه جوري خودم رو جلوش تابلو مي كردم.سينه هام و به هر دليلي مي مالوندم بهش، براش بدنش رو مالش مي دادم و اون وسط كلي به كيرش خودم رو مي مالوندم و از اين كارا.كم كم بهروز هم اين حس من رو نسبت به خودش فهميده بود و از عكس العمل هاش معلوم بود كه بدش نمياد منو بكنه.بعد از چند وقتي مامانم تصميم گرفت كه با چند تا از دوستاش به مسافرت بره. بابام هم كه سر كار بود و موقعيت خوبي بود تا نقشم رو عملي كنم.اون روز صبح مادرم رفت و از وقتي پاش رو از در بيرون گذاشت ديگه دل تو دلم نبود. بعد ها فهميدم بهروز هم همين حس رو داشته.مي خواستم نقشه ام رو عملي كنم اما اون ترس اجازه نمي داد.

تا اون حد كه ديگه داشتم بيخيالش ميشدم.با يه شرت و يه تاپ رفتم رو تختم دراز كشيدم و شروع كردم به كتاب خوندن.كلا ديگه از همه چي نا اميد شده بودم فهميدم كه من اين كاره نيستم.كم كم خوابم برد و بي خبر از اينكه بهروز دست به كار شده.اما چطوري؟ يه لحظه از خواب پريدم.- چه خبره؟ رو به شكم خوابيده بودم و دستام بسته شده بود به تخت.ترسيدم.نگاه كردم ديدم كسي نيست.داد زدم بهروز! كه ديدم بهروز اومد تو اتاق.از رو شلوارش كيرش معلوم بود. بزرگ تر از اوني بود كه فكر ميكردم. گفتم: چي شده؟! اينجا چه خبره؟! جواب داد: شيلا ديگه نمي تونستم.بايد بكنمت.بايد كيرم رو تو اون كون خوشگلت حس كنم. واي چي ميشنيدم؟ يكم ترس داشتم.گفتم: دستام رو باز كن ميخوام برم.گفت :باز نميكنم. گفتم: باز كن جيغ مي زنم ها.دستم درد گرفته باز كن.اومد باز كرد.يه كم دستمو مالوندم و بلند شدم كه برم.گفت:من بايد بكنمت و اومد دنبالم.منم گفتم :چرا مي خواي منو بكني؟ مگه دوست دختر نداري؟ و رفتم نشستم رو كاناپه.اونم اومد روبروم ايستاد و در حالي كه از رو شلوار كيرش رو ميماليد گفت:بدجور تو كف كونتم. مي دونم تو هم تو سني هستي كه سكس داري.چرا به مردم بدي به من نه؟ كي بهتر از برادرت؟ اينو گفت و شلوارش رو كشيد پايين.تو دلم آشوبي بود.شرتم خيس خيس بود. گفتم: نه من مي ترسم. نمي خوام. كيرش رو آورد جلوي دهنم.بلند شدم رفتم پشت كاناپه و تكيه دادم به پشت كاناپه.اومد روبروم و دست كرد لاي موهام و گفت: من دوست دارم عزيزم.ميخوام بيشتر دوست داشته باشم و لبش رو گذاشت رو لبم.بي اختيار لباش رو مي خوردم كه يك دفعه من رو گرفت و برم گردوند و انداختم رو كاناپه. طوري كه شكمم رو كاناپه بودو با دستام لبه هاي كاناپه رو گرفته بودم.گفتم من نمي خوام اما ديگه دست به كار شده بود.شرتم رو كشيد پايين و لاي پام رو باز كرد.

ناخداگاه پام رو جم كردم.گفت:باز كن پاتو. جوابي ندادم.لاي لمبرام رو با دست باز كرد و زبونش رو ماليد به كسم.انگار كليد باز كردن پام همين بود.يه كم كه پام باز شد تمام زبونش رو كرد لاي كسم و شروع كرد به خوردن.نمي تونستم جلوي ناله هام رو بگيرم.خيلي حرفه اي مي خورد و منم كه اولين بارم بود حسابي خودم رو در اختيارش قرار داده بودم.داشتم ارضا ميشدم كه دست از خوردن برداشت و بلند شد.گفتم:بخور دارم ارضا مي شم خواهش مي كنم. اما اعتنايي نكرد و فقط نگاهم مي كردو كيرش رو از رو شوار مي مالوند.خيلي حشري شده بودم.چشمام باز نمي شد.شلوارش و شرتش رو با هم كشيدم پايين.واي چه كير كلفتي! گرفتمش تو دستم و سرش رو ليس زدم.چه طعم عجيبي داشت.دلم خواست.كيرش رو كردم تو دهنم و شروع كردم براش ساك زدن.واي بي نظير بود.لحظه به لحظه حشريت من بيشتر مي شد و دلم مي خواست كيرش رو تا آخر بكنم تو دهنم.بهروز چشماش رو بسته بود و آروم ناله ميكرد.كم كم ديدم داره كيرش بزرگتر ميشه.دستش رو آورد تاپم رو از تنم بيرون كشيد و سينه هام كه داشت از سفتي ميتركيد مثل دو تا توپ پريد بيرون.چشم بهروز كه به سينه هام افتاد كيرش رو گذاشت لاي سينه هام و فشارش ميداد لاي سينه هام.مثل وحشي ها شده بود و تعادل نداشت.حس كدردن كيرش لاي سينه هام داشت آب از كسم جاري ميكرد.بلندم كرد و رو به شكم پرتم كرد رو كاناپه.نشست رو كونم و يه تف انداخت رو سوراخ كونم.گفتم: بهروز كيرت كلفته دردم نياد؟ گفت: مگه تاحالا كون ندادي؟ گفتم: نه ديوونه.گفت: تو با اين كون خوشگلت ميدوني چقدر خاطر خواه داري؟ گف تاحالا كونت گشاد گشاد شده از بس دادي؟ گفتم: نه احمق مگه من جندم. تو اولين نفري. گفت:باشه يواش ميكنم.

سر كيرش رو يه كم ماليد به تفي كه انداخته بود و گذاشتش رو سوراخ كونم.آروم فشار ميداد و تا سر كيرش يه كم ميرفت تو ميكشيد بيرون و دوباره ميكرد تو. وقتي كلاهك كيرش رو تو سوراخ كونم حس ميكردم، دلم ميخواست بلند شم كيرش رو تا ته بكنم تو كونم تا پاره بشم. كم كم فشار رو بيشتر كرد و بيشتر فرستاد تا بره تو.هي با خودش زمزمه ميكرد كه»واي چه كوني.آخخخ» و اين حرف داشت منو ديوونه ميكرد.سر كيرش تا يك سانتي رفته بود تو كونم.دردي نداشتم چون تو كارش وارد بود و دستاش رو گذاشت كنار سينه هام رو كاناپه و همون طور كه سر كيرش تو بود خودش رو خم كرد روم و كيرش رو تا ته فشار داد تو كونم و خوابيد روم.درد نه چندان زيادي داشتم اما دوست داشتم بيشتر فشار بده.شايد انقدر حشري نبودم اجازه نميدادم اينكارو بكنه اما وارد بودن بهروز تو كارش باعث ميشد هر كاري براش بكنم.از پشت هي تو گوشم ميگفت: «واي چه كوني داري شيلا.

واي چه كوني داري».صداش ميلرزيد.كم كم شروع كرد به تلمبه زدن.انقدر لذت داشتم كه كونم رو ميدادم بالا تر تا كير بهروز بيشتر بره تو.سرعتش رو بيشتر و بيشتر ميكرد و ناله ميكرد و سينه هام رو فشار ميداد. صداي ناله هاي منم داشت تا ده تا خونه اونور تر ميرفت.حس ميكردم كونم چند سانتي گشاد شده كه بهروز رو كونم نشستو تند تند كيرش رو تو كونم عقب جلو ميكرد كه يه دفعه كشيد بيرون و تمام آبش رو خالي كرد رو لمبراي كونم و بي حال خوابيد روم.بعد از چند دقيقه بلند شد و تمام آبي كه رو كونم بودو ماليد رو لمبرام و دوباره كيرش رو گذاشت تو سوراخم و شروع كرد به كردن.ديگه داشتم از لذت ديوونه ميشدم كه كيرش رو كشيد بيرون گذاشت لاپام روي كسم و انقدر با كيرش ماليد به كسم كه ارضا شدم.اون روز 2 بار ديگه با هم سكس كرديم و از اون و به بعد هر وقت خونه خالي ميشه كارمون همينه.بهروز ميگه كونم يه كم گشاد شده و وقتي ازدواج كنم شوهرم ميفهمه كه من كونيم اما من از كون دادن خوشم مياد و ميخوام ادامه بدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر