تقریبا یکسالی هست با خانمم به مشکل خوردم سر بحث های الکی و دخالت مادرش تو زندگی مون و گند اخلاق خودش… و دیگه جدا میخوابیم و سکس هم ندارم باهاش… تا اینکه هفته قبل گفت میخواد مهریه ش رو اجرا بذاره… منم نه اینکه نداشته باشم 100 سکه بهش بدم…واقعا زورم میاد بهش بدم…اخه این زن و خانواده ش روز اول هیچی نداشتن…حتی آبرو… من براشون همه چی رو جور کردم… بهر حال منم نه نگفتم و حاضر شدم دیگه طلاق ش بدم…فکر میکرد التماس ش میکنم. ولی یادم اومد از انبوه کادو هایی که این 8 سال زندگی مشترک براش خریدم… تصمیم گرفتم یه جوری اون کادو ها رو قاطی مهریه حساب کنم ولی نمیدونستم چجوری… تا اینکه یادم اومد خانم ناصری (مستعار) که از قبل میشناسم ش وکالت خونده و تصمیم گرفتم باهاش مشورت کنم…چند باری دیده بودمش این چند سال در اداره مون و جویای حال هم بودیم. دو سال قبل هم در عروسی یکی از دوستان مشترک دیدمش تیکه ای بود برای خودش… بهش زنگ زدم و منو شناخت و گفتم برای مشاوره کی بیام… و اونم تایم فردا عصری رو داد… زیاد به خودم نرسیدم و رفتم دفترش… به منشی گفتم با خانم قرار داشتم… و اونم رفت داخل و بعدش گفت بفرمایید… هنوز که وارد شدم خانم ناصری از جاش بلند شدو یکم دسپاچه شد و با ذوق و شوق خاصی ازم احوالپرسی کرد انگار اونم متوجه ارتباط حسی بین ما شده بود…دفتر دنج و با کلاسی داشت با یه دست مبل راحتی و میز و وسایل لوکس…خودش م که حسابی به خودش رسیده بود…انگار برعکس همه آدما که سن شون بالا میره این داشت بر عکس جوانتر نشون میداد نسبت به دو سال قبل که دیدم ش.اومد نشست جلو من روی مبل و بعد از کلی احوالپرسی از پدر ومادرم و زنم و خودم که چکارا میکنم… گفت خب بفرمایید اقای مهندس… چه کمکی از من ساخته س… براش جریانم رو گفتم و اونم با دقت گوش داد…و اینکه دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم…و میخوام اون چندصدمیلیون کادو رو بعنوان مهریه در نظر بگیرم ولی نمیدونم چجوری… حرفام که تمام شد… یه دفعه پرسید یعنی شما الان یکساله سکس نداری؟… جا خوردم…از اینکه بین اینهمه مواردی که گفتم دست گذاشت رو همین فقط… گفتم آره… یه نفس عمیق کشید و گفت .خوب شاید تو سکس ت خانم ت رو تامین نکردی که اینجوری سرد شده…گفتم …نه بابا من گرم مزاجم حتمن باید هر شب اگر نه شب درمیان سکس داشته باشم ولی خانمم واقعا سرده…عین جنازه میفته تو رختخواب اونم با هزار منت میده…به همین خاطر این یکسال هم با کمک دوستانم چند تایی صیغه داشتم که جبران کنم… یه دفعه گفت خدا شانس بده… نه مثل شما دو تا …نه مثل من و علی شوهرش… اینو که گفت… شاخک م تکون خورد که داره بحث مون میره جای دیگه…گفتم شما هم مگه مشکل دارین؟ گفت چی بگم مهندس…الان که دیگه همه مشکل دارن…فقط یه عده مثل من دارن ظاهر سازی میکنن تا چیزی نشون ندن. از وقتی یادمه این علی معتاد بود و24 ساعت تو اتاقشه و میکشه فقط …همینجوری سرد هست باز شیره هم میکشه… که دیگه اصلا سراغ من نمیاد… گفتم یعنی چند وقته سکس ندارین؟ گفت حسابش از دستم در رفته شاید 5 یا 6 ساله… چشمم گرد شد… باورم نمیشد خانم ناصری به این زیبایی و استیل ناب از منم بدبخت تر باشه… جلسه مون دیگه از حالت کاری خارج شده بود و تبدیل شده بود به درد ودل… شروع کرد به گریه… و گفت باور نمیکنی چندبار رفتم پیش دکتر که دیگه از شدت شهوت داشتم گرر میگرفتم و دکتر هربار یه دارویی بهم میداد که عطش م بخوابه ولی اون دارو منو خواب الوده و افسرده میکرد و دیدم به هیچ کاری نمیرسم… دیگه تصمیم گرفتم با بخت خودم کنار بیام و برای خودم و بچه م دارم زندگی میکنم. و به خودم در روابط م سخت گیری نمیکنم دیگه. هر روز باشگاه میرم …کلاس شنا… رقص و کتابخوانی تا سرم گرم باشه. ولی واقعا سخته چیزی بخوای و نتونی پیدا کنی. گفتم شما خودت وکیلی چرا طلاق نمیگیری و راه و چاه ش که بلدی… گفت تو خانواده ما طلاق نداریم… پدرم چند ساله بیماری قلبی داره و اگر بدونه ما مشکل داریم یا اسم طلاق ببرم مطمئنم سکته میزنه بخاطر اونه دارم تحملش میکنم… خودشم که دو تا تریلی داره همینجوری پول بحسابش میاد یه مقدار خرج ما میکنه یه مقدار م خرج اون شیره بی صاحبش… گفتم مطمئنی اونم سکس نداره با کسی.؟ گفت اره بابا… میگم کیرش اصلا راست نمیشه چه برسه بره جنده بازی… از این لحن و اسم کیر بردنش یه جوری شدم… گفتم خاک تو سرش همچین خانم زیبایی داشته باشه…و سرش روگرم چی میکنه… کاش شما زن من بودی… هر دو گرم مزاج… فکر کنم باید همیشه وسط سکس مون کمی هم زندگی میکردیم…خندیدیم. براحتی میتونستم شدت شهوت رو تو چهره ش ببینم…لپ هایی که سرخ شده بود و چشمایی که ناخداگاه بعضی وقتا قفل میشد روی کیر راست شدم… بلند شد و و گفت…من این منشی رو بفرستم بره دیگه تا بیشتر صحبت کنیم… دیگه واقعا مطمئن بودم یه اتفاقاتی قراره بیفته… به خودم فحش میدادم چرا پشمای کیرم رو نزدم و به خودم نرسیدم. چرا دوش نگرفتم… این با این خوشگلی اگر منو اونجوری ببینه چی فکر میکنه… فقط فکرای سکسی از سرم داشت میگذشت… که با دو تا چای اومد کنارم نشست… خودش دوباره سر صحبت رو برد سمت سکس… که خوشبحال شما مردا تا فشار بهتون میاد یا میرید پیش دوست دختر تون یا تهش یه صابون گلنار به خودتون میرسونید…ولی ما زنا رو خدا بدبخت توسری خور آفریده… گفتم… نگو خانم ناصری…یدفعه یه مشت زد بهم که هی نگو خانم ناصری… همون تینا صدام کن… من اونطوری فکر میکنم سنم خیلی بالاست… گفتم تینا جون … تو با این زیبایی ت هیچوقت پیر نمیشی… خیالت راحت…همه دارنپیر میشن تو داری میری به سمت مرحله جنینی…خندید و گفت مرسی سعید جان!!! چند ثانیه ای سکوتی بین ما حاکم شد… گفتم دل رو بزنم به دریا…بهش پیشنهاد سکس بدم ببینم چی میشه… گفتم تینا جان… ببین ما هردو یه مشکل مشترک داریم و کلی علایق مشترک… نظرت چیه یه مدت باهم باشم… کون لق همسرامون… انتظار داشتم جا بخوره یا خجالت بکشه …ولی گفت… باشه… ولی علی خیلی منو محدود کرده و زیر نظر داره…نه پیام بده نه زنگ بزن… همیشه بیا دفترم… گفتم نکنه سوتی دادی؟…گفت چی بگم …دست خودم نیوده با یکی دو تا بودم…گفتم الانم با منی عزیزم…کشیدم ش سمت خودم و بغلش کردم و شالش رو باز کردم… باور نمیکنید چقدر داغ بود بدنش…گفت سعید دارم میسوزم… چکار کردی امروز… لب تو لب شدیم و همینجوری گاهی گردن سفید ش رو لیس میزدم و لاله گوشش رو میک میزدم… دیگه داشت نفس نفس میزد که خودش دست ش رو گذاشت رو کیرم و شروع به مالیدن کرد و همهش میگفت جوون… با عجله لباس های همدیگه رو کندیم و انداختیم کنار… لخت تو بغل هم بودیم… بدن به این زییایی فقط تو فیلم ها میتونستی ببینی… تقریبا به ترانه علیدوستی میکشید تیپ و چهره ش… نشستم روی زمین و پاهاش رو گذاشتم روی شونم و سرم رو رسوندم به کسش… یه لیس بلند از سوراخ کس ش تا چوچوله ش کشیدم… حسابی تمیز بود… لیزر کرده بود… از بوی خوش کس ش سیر نمیشدم… جوری از ش آب میامد که کل صورتم رو خیس کرده بود… خودش سرم رو کشید بالا و شروع کرد صورتم رو لیس زدن عین گربه…گفت بیا میخوام آب کس خودم رو بخورم…کیرم رو چند بار مالیدم روی چوچوله لش … اونم آه وناله ش بلند شده بود و رسما داشت گریه میکرد…التماس میکرد بکنم تو کسش… فحش میداد…کسکش بکن تو…جرررم بده… کیرم رو فرستادم تو کس ش…خیلی تنگ و داغ بود… اگر بگم سوختم از شدت داغی کس ش باور کنید… . این حجم از شهوت رو تا حالا ندیده بودم بین این همه کسی که کرده بودم… اون خانمی که یکساعت قبل با اون تیپ رسمی و دک و پوز بود …حالا داشت زیر کیر من دست و پا میزد… من معمولا کمرم سفته … ولی واقعا از این همه شهوت این زن… کم آوردم و آب م با شدت پاشید تو کسش… اونم… جیغ بلندی کشید و ارضا شد… و منو محکم تو بغلش گرفته بود…احساس میکردم ناخن هاش داره پشتم رو سوراخ میکنه…چند ثانیه ای همونطور موندیم تو بغل هم و فقط بدن همدیگه رو می بوسیدیم و لب میگرفتیم… تا اینکه کیرم رو کشیدم بیرون… سریع دستمال کاغذی گذاشتم روی سوراخ کسش تا آب نریزه رو زمین… و بعد ش تو بغل هم لم دادیم… هنوز نوازش ما ادامه داشت و کیرم راست بود… بس این سکس یه دفعه اتفاق افتاده بود فکر کنم کیرم سورپرایز شده بود و قاطی کرده بود… گفتم ببین چکار کردی… این کیره نمیخوابه… گفت جوونم… مال خودمه.میدونه چه شاه کسی به تورش خورده …نمیخواد از دست بده… دوباره اومد نشست رو کیرم و شروع به بالا پایین شدن کرد. خودش که کس ش خیس بود و داغ…اب من تو ش بود…حسابی گرم و لیز شده بود …همزمان نوک صورتی سینه ش رو گاز میگرفتم و براش میخوردم… باز هیجان سکس مون کشید بالا… انداختم ش رو مبل و دمر ش کردم… از عقب گذاشتم تو کسش… فقط داشت آه و ناله میکرد… خودش دستم رو کشید و گذاشت رو سینه ش که بمالم براش …یعنی اینجوری منو بکن… من با دست دیگه گذاشتم زیر گردنش و کشیدم سمت خودم…عین یه بچه آهو که زیر شیر نر افتاده بود داشت گاییده میشد… و با شدت میکردمش …صدای شلپ شلوپ تخم م که به کسش میخورد و سوراخ زیبای کونش و هر موجی که به کونش میخورد… واقعا شهوت انگیز بود و باعث شد که دوباره آبم بیاد… کشیدم بیرون اونم برگشت سمت من و گذاشت تو دهنش… شروع کرد به ساک زدن…آبم با شدت کمتری پاشید تو دهنش… و همه ش رو قورت داد… هر دو بیحال افتادیم تو بغل هم… یه مقدار تعریف بدن زیبا ش کردم که واقعا تو عالی هستی…اونم همینطور قربون صدقه منو کیرم میرفت. بعدش گفت … شاید باور نکنی ولی دیروز که زنگ زدی من همونجا خودم رو خیس کردم…از بس که قبلا روت کراش داشتم ولی نمیتونستم بهت پیشنهاد بدم…انگار همیشه نتظر بودم بهم پیشنهاد دوستی بدی ولی تو منو نمیدیدی …برام جالب بود این حرف ش و بوسیدمش و عذرخواهی کردم… تصمیم گرفتیم برای مدتی با هم باشیم و من هفته ای چند بار بیام دفترش و سکس داشته باشیم… و این رابطه هنوزم ادامه داره…
نوشته: الکس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر