۱۴۰۰-۰۷-۲۸

سکس با خواهر خوبه یا بده؟

سلام.

اسم من امیر هست.داستانی رو می‌خوام براتون تعریف کنم که از بچگی برام اتفاق افتاده تا الان.

من یک خواهر از خودم کوچیکتر دارم به اسم الناز.

داستان ،داستان من و الناز عزیزم هست از بچگی تا الان .

ولی قبلش می‌خوام واسه بعضی دوستان مطلبی بگم که غیرت اونا زده بالا تو سایت میگردند و این مطالب میخونن بدون اینکه اطلاعاتی داشته باشند قضاوت هم میکنند.

مطلب من اینه.ادم و هوا که اومدن زمین دو نفر بودن.بچه دار شدن.و نسل انسان بوجود اومد.چطور بوده نسل انسان.ادم هم از هوا و هم دختران خودش بچه دار میشد یا پسرای آدم با خواهراشون بچه دار شدن.چندین قرن برادران با خواهران بودن که بچه دار میشدند.کم کم قبیله ها بوجود اومد.درگیری های بین قبیله برای تصاحب دختران و خواهر ها بود و خون و خونریزی ادامه داشت.برای یک دختر تو خانواده و قبیله جوان‌های قبیله هم میکشتن نمونه هابیل و قابیل .

به چند دلیل موجه کم کم قبیله ها تصمیم گرفتن که پسران با دختران (خواهر برادر ها) ازدواج نکنند و بچه دار نشوند.دلایل این بود.اول کشتار خانوادگی کم شود.دوم درصد حاملگی خواهر از برادر پایین بود و با این تصمیم فرزندان زیاد تر میشدند.سوم فرهنگ خانواده از قتل و غارت به مهر و محبت تغییر می‌کرد.و…

خلاصه این تصمیم بین قبایل اجرا شد و ازدواج بین خواهر و برادر کم کم از بین رفت.ولی هرگز در خانواده ها رابطه سکسی بین خواهر برادر ها از بین نرفت.تا قبل از اسلام که اعراب حیوان صفت دختران خود را زنده به گور میکردند.که بنا به دلایلی زنده به گور کردن دختران در آن زمان پس از منفور شدن دختران برای مشکلاتی بود که بر سر سکس پسران خانواده با دختر بوجود می آمده که حضرت محمد این کار اعراب را گناه و زنده به گور کردن دختران را منع کرد.

ولی پس از چند سال مشکلات رابطه با خواهر به خانواده ها بازگشت و گلایه هایی در پی داشت.حضرت محمد برای این گلایه ها راهکاری دید قبلاً که ازدواج برای پسران را محدود کرده و برای اعراب که ازدواج با خواهر منع شده بود ولی رابطه سکس رواج داشت و فرزند آوری را منع می‌دانستند را مجبور کرد که رابطه هم مانند ازدواج حرام است.بله رابطه با محارم حرام شد. ولی چرا؟

اگر فرهنگ در خانواده ها وجود داشت و اگر برای دختران پسران خانواده کشته نمی‌شدند و کلی اگر دیگر امروزه نیز رابطه خواهر برادر حرام نبود.اگر امروز پسری تمام قد و شاید مخفیانه موفقیت خواهرش را لوحه زندگی خود قرار دهد و سکس داشته باشد بشرط آنکه در زندگی شخصی و تشکیل خانواده هم دختر و هم پسر لطمه وارد نشود رابطه آنها اشکالی ندارد .من از بدو وجود انسان تا به حال هر مقطع مشکلات خانواده را پژوهش کردم در هر مقطع و هر زمان خانواده و روابط آن تحت تأثیر مشکلاتی بوده است.وجه پایداری خانواده و وجه فرهنگی آن.بعداز پدیداری پول وجه اقتصاد خانواده و جامعه که نیاز به ازدواج های بین اقوام داشت.وجه خانواده هایی که فقط دختر دار بود یا پسر دار بود.یا تعداد آنها برابر نبود.و کلی دیگه مشکلات.خدا و رسول خدا که نمیتونه بیاد برای هر حرف و هر کاری تمام دلایل و مصوبات بگه که.کلی میگه این کار خوبه این کار بد .بنده بدلیل داشتن رابطه با خواهر، خودم زیاد دنبال چرایی حرام بودن این رابطه داشتم و نتیجه ای که گرفتم اینه هیچ دلیلی قاطع و قانع کننده وجود ندارد و تمام دلایل با اگر و احتمال وجود دارد.احتمال دارد خانواده از هم بپاشد احتمال دارد رابطه عاطفی از بین برود احتمال دارد احساس گناه دست بدهد.اقا این گناه رو خود انسان بوجود آورده و بعد ازش حراس دارد مثل نسب خانوادگی که بچه خواهر و برادر با اعضای خانواده چه نسبتی دارد.اقا این نسب و نسبت‌های خانوادگی رو انسان بوجود آورده خواهر برادر پدر مادر دایی عمه خاله عمو و…انسان هم مثل تمام حیوانات آزاد آفریده شد.با یک تفاوت که انسان تعقل دارد.چرا باید از هر چیزی وجهه زشت اون رو استفاده کرد.انسان تعقل دارد پس نباید این رابطه برقرار شود.!!حیوانات برادر خواهر مادر پدر و هرکدوم بتونه از هم بچه دار میشن.انسان تعقل دارد و میتواند همینطور باشد با این تفاوت که چون تعقل دارد میتواند رابطه زیبا و قشنگتری از حیوانات داشته باشد.چرا منع باشد.قوانین بشر را خود بشر تبیین کرده و قطعا برای بقا جامعه و بشر هست ولی در برخی مواقع علاوه بر آن برای فرار از سر در گم بودن همین قوانین قوانین جدید وضع میشه مثل نسبت فرزندان خواهر برادر.

هر کس آزاد هست هر گونه تمایل دارد از حرفهای من نتیجه بگیرد و مخیر است به انتخاب دلخواه.ولی قبل از قضاوت از تاریخ بشریت اطلاعات کافی بدست بیاورید و بعد قضاوت کنید.

من یک داستان نگفتم واقعیت گفتم و داستان من با خواهرم یکی دوتا نیست که بخوام تعریف کنم.همیشه و هر وقت خواستیم رابطه داشتیم و الان شاید بالغ بر ۲۵سال هست که رابطه داریم.از کودکی تا به اکنون.اگر کسی تمایل دارد داستانهای منو دنبال کنه تو همین سایت چند داستان می‌نویسم ولی سر فرصت و اگه کسی علاقه داشته باشه.

ضمن اینکه تو کار خدا دخالتی نمیکنم چون دیدگاه من به خدا با دیدگاه شما شاید کمی متفاوت باشه.خدای من خدای واقعی است نه خدایی که الان دارن معرفی میکنند به بچه ها.دقت کردین خدایی که الان معرفی میشه فارسی بلد نیست و ما باید به عربی از او تشکر کنیم و به عربی عبادت کنیم به عربی حرفهای هم رو به هم بگیم اون فارسی بلد نیست چیزی بگه و فارسی مارو نمی‌فهمه .حتی کسی میمیره موقع دفن برا مرده ای که عربی بلد نیست تلقین عربی میکنن و می‌سپارند ش به خدا.این خدا خدای من نیست.خدای من فکر من رو هم می‌فهمه و بر خیر و شر همه چیز من آگاه هست باهاش فارسی صحبت میکنم از او به فارسی تشکر میکنم .اونم مهربونه.

یک داستان اضافه میکنم که آخرین تجربه من بود و یک هفته قبل بوده.

خواهر من ۸سال از من کوچک تر هست.و در این بیست و چند سال همیشه مهر و محبت بین ما بیشتر شده ولی از بعد ازدواجش دیگه رابطه ما مثل قبل نیست و طوری رفتار میکنیم که به هیچ وجه به رابطه خانوادگی هم لطمه وارد نشه و کاملا در خفا و با مهر و محبت و دفعات کم رابطه داریم.

آخرین رابطه ما اینجوری بود که شوهر خواهر من برای دو روز رفت پیش برادرش که حادثه ای برایش اتفاق افتاده بود.منم زنم برای کمک به مادرش با مادرش رفته بود مشهد و من و خواهرم تنها مونده بودیم با بچه های خواهرم.بچه های من با زنم بودند.

مادر شوهر خواهرم تنها بود و خواهرم نگران بود که غصه نگیره و حرص نخوره برا همین زنگ زد گفت برم اونارو ببرم پیش مادر شوهرش.رفتم رسوندمشون گفتم الان دو هفته هست کاری نکردیم.اونم خودش دلتنگ بود و گفت دلش میخواد فرصت ایجاد بشه خبر میده.

من رفتم سر کارم که گفت بچه ها پیتزا می‌خوان براشون ببرم.وسایل پیتزا تو خونه خودشون بود و میخواست بره درست کنه ولی دور بود.گفتم خونه ما خالی هست و وسایل پیتزا داریم میریم خونه ما و پیتزا درست میکنیم و با هم کارمون رو انجام میدیم .رفتم آوردمش خونه.تا وارد خونه شدیم لباس کندیم و به قرار همیشه رفتیم تو بغل هم و مالیدن هم.

همانطور رفتیم و شروع به محیا کردن وسایل پیتزا کردیم .پیتزا روبراه شد گذاشتیم تو فر و رفتیم رو تخت خواب.

شروع کردیم به مالیدن دوباره و کم کم کیرمو گذاشتم دم کصش همیشه وقتی شروع میکردیم نیم ساعتی من حال میکردم و اون حالت می‌گرفت و بعدش اون میومد روی من و یکم بعد ارضا میشد و بعدش من میرفتم روش و به شکم میخوابوندمش و از پشت میکردم تو کصش و کمرشو میداد بالا و همیشه در همین حالت دو یا سه بار من ارضا میشدم و آبمو میپاشیدم رو کونش و کمرش این دفعه گفت زمان زیاد داریم و میخواد بیشتر حال کنیم.حدود یک ساعت در حالت های مختلف حال کردیم و گفت هنوز میخواد منم ازش خواستم که لباس مخصوص بپوشه .چون بعضی وقتا که زمان یا مکان نامناسب بود از لباسی استفاده میکردیم که مخصوص بود.من زیر شلوار لباس زیر میپوشیدم که کیرم تا راست میشد ازش میزد بیرون و از زیپ شلوارم در میاوردمش اونم یک ساپورت مخصوص و دامن مخصوص داشت و شورت که خیلی باریک بود ساپورت تا زیر کونش می‌رفت و مثل جوراب جدا بود ولی ظاهرش از ساپورت های شلواری میزد.دامنش تا مچ پاش بود و یک درز از پشت سمت پایین و داخل چینهای دامن باز بود طوری که وقتی خم میشد یا چهار دست و پا رو زمین میزد دقیقا جایی می‌افتاد که کیرم از تو درز دامن روبروی کصش بود و اصلا این درز دیده نمیشد.برا موقع اضطراری که بچه ها یا کسی تو خونه بود به بهانه چیزی می‌رفتیم آشپزخونه و من روی سنگ اوپن خم میشدم و با هرکس خونه بود وارد صحبت میشدم و اون به بهانه نشستن و درست کردن چیزی یواش میومد جلو من زیر سنگ اوپن و خودش شروع میکرد.حالا اگه طرف پا میشد یا من میخواستم ارضا بشم با زانو بهش میرسوندم که رمزهای ما خاص بود.خلاصه لباس پوشید و اومدیم آشپزخونه با لباس شروع کردیم به سکس .یوقت زنگ در خورد همون‌جوری جفت شده رفتم پشت در دیدم همسایه هست ظرف غذا دستش به سفارش خانمم غذا آورده در و نیمه باز کردم غذا گرفتم و دوباره شروع کردیم حدود سه ساعت بود که سکس داشتیم و هم من چهار بار ارضا شده بودم هم اون هردو خسته بودیم.کنار هم دراز کشیدیم و خوابمون برد.تا تلفن زنگ خورد و بیدار شدیم دیدیم ساعت ۲ ظهر شده بلند شدیم رفتیم پیتزا هارو دادیم بخورند دیدم خواهرم گفت صبر کن برگردم .رفت و برگشت گفت الان نه من شوهر و بچه دارم نه تو زن و بچه داری می‌خوام امشب باهم بمونیم به مادر شوهرم گفتم تنهایی میام پیشت تنها نباشی شب .به شوهرم هم زنگ زدم گفتم بچه ها پیش مامانش هستن من میرم پیش امیر امشب تنهاست .

توهم به زنت زنگ بزن بگو که نگران شام و تنهایی تو نباشه من اومدم پیشت.خلاصه رفتیم تو شهر حسابی گشتیم و کافه و پارک و پیاده روی تو شهر و بازار مثل دوست دختر پسرای جوون .بعدش رفتم قرص خریدم میوه خریدم رفتیم خونه اون شب کاملا لخت باهم تا ظهر روز بعد کلی حال کردیم بدون مزاحم حالی داشت که نگو.بعد از چند سال که سکس درست حسابی نداشته بودیم و همیشه با عجله رابطه داشتیم اینبار بدون عجله و کاملا ریلکس باهم مثل زن و شوهر کلی حال و کلی صحبت های مانده در دل.

بهش از علاقه به سکس سه نفری با زن برادر زنم گفتم که دختر دایی مادری هم هست و رابطه خیلی صمیمی با خواهرم دارن گفتم .گفت یواش یواش می‌ره رو مخش و از اینکه بهش بگه ترسی نداره چون بهش اعتماد داره و ازش اتو داره.اونم با شوهر خواهرش در ارتباط هست و موضوع اونو خواهر من می‌دونه ولی موضوع مارو اون نمیدونه.الان یک زمینه سازی کرده و نقشه کشیده ک من اون تنها بشیم و در حال رابطه خواهرم سر برسه و با وجود اینکه خود خواهرم ازش سکس با من خواسته ولی برای سکس با خواهر دلیل میخواد که میخواد با سر رسیدن به سکس من و اون این دلیل دستش بیاد و وانمود کنه که از رابطه من و زن برادر زنم اونم حشری شده و شروع به سکس با من کرده.

این داستان خیلی خیلی خلاصه گفته شد ولی اگه بتونم داستانهای دیگه رو کامل وصف میکنم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر