من مهدی۲۱ ساله قد ۱۸۰ چهره ی و هیکل معمولی دارم.آبجیم هم فاطمه ۲۵ساله متاهل و با یه بچه و قد ۱۷۰ وزن ۸۰ وواقعا هم خوشگل و خوش برو رو هست کون خوشگل و خوشفرمی داره و ماشالا قربونش برم کس بزرگی داره هرچی بگم کم گفتم.
داستان ما از جایی شروع شد که این ابجی کون قشنگ ما تو هر ماه ۲یا ۳روزو میومد خونه ما میموند با بچش.اولش زیاد نگاهی یاحسی بهش نداشتم.کم کم دیدم نه ابجی ما تو این ۲.۳ روزی که اینجاس هم کونش میخاره و میخاد به ما بده.کم کم چکش کردم دیدم هروقت که اینجاس شورت پاش نیستو بیخود و بی جهت پشت به من خم میشه و چاک کونش و کسش به راحتی دیده میشه بعدشم دیدم که خیلی نزدیک به من داره میشه و شبایی که همه میخابیدن بچشو میخابوند و میومد پیش من تو اتاقم حرف میزد تا ساعت ۲.۳ اونم چه حرف زدنی همش درمورد خودش و چاق شدنش واندامش و… از این حرفا.این روزگار گذشت تااینکه به خودم اومدم دیدم وقتی میخاد بده چرا من نکنم این کون قشنگو.منم کم کم بهش نزدیک شدم و وقتایی که خونه ما میموند واسم چایی و غذا اماده میکرد دستاشو میبوسیدم یا از پشت بغلش میکردم وبوسش میکردم اونم کیف میکرد و بدش نمیومد منم با احتیاط جلو میرفتم که مبادا خطا کنم و بگا برم.یه شب که تو اتاقم داشتیم حرف میزدیم من هم با گوشیم ور میرفتم هم جواب میدادم بهش و گه گاهی هم خودم حرف میزدم یه لحظه چشم خورد به لای پاش دیدم بابا ایولا این ابجی ما چه کس قلمبه ای داره چقدم بزرگه طبق معمولم شرت پاش نبود .منم گه گداری نگاهم به لای پاش بود و گه گداری هم تو گوشی بودم تا اینکه دوباره چشم خورد به قلمبگش کسش چند ثانیه ای خیره بودم که به خودم اومدم دیدم بله بگا دادم و ابجیمم حواسش بهم هست دقیقا داره منو نگاه میکنه حالا نمیدونم که این شرت نپوشیدنه و پاهاشو باز و بسته کردنه از عمدبود یا اینکه بدون منظور.خلاصه وقتی دیدم داره میبینه چشمم لای پاشه با خجالت دوباره سرمو بردم تو گوشی چند دقیقه ای حرف رد و بدل نشد بینمون اونم رفت تو گوشی منم ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت شده ۲ بچشم خوب خابیده بود اتاق دیگ دیدم ک یهو گوشیشو گذاشت کنار وگفت داداش خیلی بد جور کمرم درد میکنه یکم دراز بکشم اومد کنار من دراز کشید چون منم دراز کشیده بودم و اومد پشتشو کرد به من با فاصله ی ۱ متری دراز کشید و دوباره گوشیشو گرفت دستش منم از فرصت استفاده کردم دیدم که هم پشتش به منه و سرش تو گوشی یه سرتا پا نگاش کردم یه شلوار خونگی یکم تنگ پوشیده بود و یه آستین کوتاه که سینه های قشنگش هم توش خودنمایی میکردن دیدم که کم کم داره خیلی ریز و با احتیاط میاد عقب و تا جایی که دیگ چسبید بهم و گفت داداش ببخشید سردم شد گفتم بچسبم بهت یکم گرم شم گفتم که اشکال نداره ابجی جان اگ میخای پتو بیارم برات که گفت نه نمیخاد الان گرم میشم منم دوزاریم افتاد که ابجی ما کسش میخاره منم دیدم داستان اینجوریه کم کم رفتم جلو دیگ کامل چسبیدیم بهم و قشنگ کیرم چسبید به کون آبجیم دیدم هیچ واکنشی نشون نداد و همچنان سرش تو گوشیشه یکم که گذشت دیدم هی با کونش داره فشار میاره سمت کیرم و هی کونشو میده عقب که یهو یه فکری به ذهنم رسید بهش گفتم ابجی برقو خاموش کنم بخابیم دیروقته که دیدم گفت اره خاموش کن یه پتو هم بیار بخابیم پیش خودم گفتم که نخیر این امشب از اتاق بیرون برو نیستو کونه روباید بده.برقو خاموش کردم و یه پتو ۲نفره آوردم و انداختم رومون یهو بهش گفتم ابجی اینجوری یهو مامان میاد میبینه شک میکنه اینجوری خابیدیم گفتش که نترس نصفه شب میرم پیش هستی.هستی اسم دخترشه که دوزاریم افتاد که.۱.۲ساعت بیشتر وقت ندارم خلاصه پتورو انداختم و دراز کشیدم مثل حالت قبل چسبیدیم بهم و از دوس دخترم پرسید و منم جواب دادم بهش و منم از شوهرش پرسیدم و گفت که زندگی خوبی داره خداروشکر .بعد چند دقیقه گفت داداش کوچولو نمیخای ابجیتو بغل کنی بخابیم یه شب مهمونت شدم تو اتاقتا اینجوری پذیرایی میکنی منم کسخل شده بودم از یطرفم از خدام بود دستامو باز کردمو گفتم بیا ابجی جون اومد بغلم و چسب تنمشد قشنگ کیرم چسبید به کونش فقط یه شلوار مانع ما بودلعنت… دیدم گفتش داداش گفتم جان داداش گفتش خیلی دوست دارم تکیه گاهم تویی منم یه بوس از لپش کردم گفتم تو تموم زندگیه منی ابجی خوشگلم که دیدم کلی کیف کرد بازم کونشو بیشتر داد عقب تر منم که دیگ واقعا داغ داغ بودم بزور داشتم تحمل میکردم که یهو حشرم زد بالا دستمو اول کشیدم روشکمش دیدم واکنشی نشون نداد و کم کم خیلی با احتیاط دستمو گذاشتم رو سینه سمت راستش یه سینه سفت و سربالا که واقعا خوش فرم بود دیدم اونم داره شروع میکنه و کم کم دست راستشو اورد از زیر پتو عقب و نم نم کیر ۱۷.۱۸سانتیمو گرفتو کم کم دست میکشید روش منم که دیدم ابجیم کلا چراغ سبزو داد دستمو اروم از زیر پیرهنش بردم تو یه سینشو اروم میمالیدم یکم بلند شدم تا ببینم خابه یا بیدار دیدم بیداره کاملو یه لبخندموذیانه رو لبای خوشگلشه.کم کم مالیدم اونم خیلی حرفه ای دستشو کرد تو شلوار و شورتم از تماس مستقیم داشت با کیرم.منم حواسم به تایم بود دیدم ک وقت کمه و ابجی هم راضیه از پشت شروع کردم گوششو خوردن ودستمو بردم زیر لباسش و شکم لختشو مالیدم اه ناله ی ریزش بلند شد و منم هرزگاهی یه جون تو گوشش میگفتم وبوسه های ریزی به گردنش میزدم کم کم دستمو اوردم پایین و از رو شلوار کون گندشو مالیدم وای خدای منننن چقد نرم و گوشتی بود یدفعه کاری کرد کارستون کیرمو ول کرد وبا دستش دستموگرفتو برد تو شلوارش تا مستقیم کونشو بمالم بلهه حدسم درست بود ابجیم شرت نداشت منم شروع کردم به مالیدن و هم سوراخ کونشو هم کسشو میمالیدم دیدم اجیم داره بهم نگاه میکنه و میخنده منم یکم خندیدم ولبامو چسبوندم ب لباش کلی ازش لب گرفتم شلوارشو در اوردم و گفتم بشینه رو صورتم وای چه کس بزرگی یکم تیره بود کونشم که ماشالا خیلی بزرگ بود سوراخ کونشم قهوه ای بود حسابی براش خوردم اللخصوص سوراخ کونشو خیلی خوشمزه بود اونم هی کونشو فشارمیداد تو صورتم بعد یه ربع لیسیدن کون و کس ابجیم بلندش کردم تا ساک بزنه برام از موهای بلوندش گرفتم و کیرمو گذاشتم تو دهنش خیلی خوب ساک میزد داشت ابم میومد ک ماشالا خودش فهمید و یه نیشگون از سرکیرم گرفت گفتم چرا همچین کردی گفتش که حالا حالا ها نباید ابت بیاد داداش کون ابجیتو سیر کن بعد گفتم ای به چشم ابجی خوشگلم.خابوندمش زمین پاهاشو گذاشتم رو شونم و کیرمو رو چاک کسش بالا پایین میکردم و بعد ۵ثانیه اروم گذاشتم تو کس ابجیم کم کم صداش داشت بلندمیشد و اه و ناله ی زیاد لباشو گرقتم و شروع کردم خوردن بعد ی ربع کشیدم بیرون و داگیش کردم از پشت گذاشتم توکسش و کون گندشو میمالیدم انگشتمو رسوندم به سوراخ کونش یکم انگشت کردم دیدم دردش اومد گفتم ابجی نکنم گفت نه کونمو انگشت کن تو کاریت نباشه منم گفتم چشم و بعد کمی تلمبه زدن به پهلو شدیم جفتمون و اومد تو بغلم یه تف زدم انگشتمو زدم رو سوراخ کونش گفتم ابجی اجازه هست گفت اجازه دست شماست شوهرمن تویی منم بخاطر این حرفش گردنشو گرفتم چرخوندم سمت خودم شروع کردم لب گرفتن و انگشت کردن سوراخ کونش دیدم گفت داداش بکن تو کونم منم گفتم چشم کیرمو اروم گذاشتم رو سوراخش و اروم اروم فرستام که قشنگ کیرم تا ته تو کون ابجیم بود و شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن و انگشت کردن کسش کلی هم ازش لب گرفتم بعد ۲۰ دقیقه دیدم ابم داره میاد بهش گفتم اونم گفت منم دارم میام بریز تو کونم منم یه چشم کشدار گفتمممم و همزمان من ریختم تو کونش و اونم ابش اومد و یکم دراز کشیدیم و یکم لب گرفتم ازش و پاشدم با دستمال کس و کونشو پاک کردم و بعد ک تمیز شد یه لیس از چاک کونش زدم و خندید و گفت میبینم که کون خور ابجی متاهلت شدی چپ و راست سرت لای باسنمه منم گفتم اون شوهر احمقت قدر نمیدونه اگ بدونه از من بیشتر سرش لای این کون بود و دوباره خندید و بلند شد لباسشو پوشید و رفت سمت دستشویی منم خودمو مرتب کردم و لباس پوشیدم و رفتم دستشویی و برگشتم که بخابم دیدم ابجیم تواتاقمه گفتم چرا نرفتی بخابی هنوز سیر نشدی گفت یه بوس بده بخابم یکم لب گرفتم و انگشتش کردم و فرستادمش تا بخابه منم رفتم خابیدم.ظهر بیدار شدم ابجیم خونه بود فقط بابا و مامانم و هستی رفته بودن بیرون منم رفتم اشپز خونه دیدم داره غذا درست میکنه ازپشت بغلش کردم و یکم کونشو مالیدم و ازش غذا خاستم و برام اورد و چید توسفره یکم حرف زدیم و گفتش که غروب شوهرش میاد دنبالشون میرن خونشون منم خیلی پکر شدم چون واقعا مزه کونش رفته بود زیر زبونم خندش گرفت و گفت خب حالا چرا اینشکلی شدی نترس بابا کیر داداش واجب تر از کیر شوهره شبایی که اسماعیل شوهرش رفت شیفت و تنها بودم زنگ میزنم به مامان که تنهام و میترسم تا بفرستت خونه ما تا صبح بزاری تو کونم و کیف کنی منم خرکیف شدم یه بوس ازش گرفتم وغذا خوردم و دیدم دولاشده تو یخچال دنبال چیزی میگرده رفتم از پشت شلوارشو کشیدم پایین دیدم شورت داره اونم کشیدم پایین ک گفت چیکار میکنی دیوونه الان مامانینا میان البته به خنده منم یکم کس و کونشو خوردم و صدای زنگ اومد و سریع شورتشو از پاش دراوردم و گفتم این پیش من میمونه ابجی جان بلند خندید و گفت باشه داداش کیر کلفتم .شلوارشو کشید بالا و رفت در و باز کنه منم رفتم شورت ابجیمو جاساز کنم.مامانینا اومدن و کم کم غروب شد و شوهرش اومد که ببره من یه لحظه رفتم اتاق و صداش کردم اونم اومد بلافاصله چسبوندمش دیوار شروع کردیم لب گرفتن ساپورت پاش بود دستمو کردم توش و کسشو مالیدم یکم کشوهرش صداش زد کبیا بریم اونم خودشو مرتب کرد و رفت .فرداشبم قراره برم خونشون شوهرش نیست و چه کسی ازش بکنم مننن.
مرسی که تحمل کرید شرمنده داستان طولانی شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر