۱۴۰۰-۰۸-۱۹

خواهرزن بعد از ۱۵ سال

 من 1363ایم و 1385 ازدواج کردم. یه خواهرزن دارم که 1356 هست و هنوز مجرده. بعده 15 سال که میخواستیم و نمیشد یا خواستیم و رومون نشد یا عذاب وجدان یا هر چیز دیگه بالاخره موقعیتش جور شد و هر دو خواستیم و شد. بدون ترس, بدون عذاب وجدان, بدون اجبار و کاملا در جهت رفع نیازهایی که شاید بخاطر موقعیت های اجتماعیمون نمیتونستیم از کس دیگه ای بخواییم یا به کس دیگه ای اعتماد کنیم. قبلا با هم در این مورد صحبت کرده بودیم و گاها تو فرصتای پیش اومده یه حرکتای ریزی زده بودیم ولی…خلاصه ی ماجرا:


با هم تو یه ویلا بودیم

اولش دلهره داشتیم ولی کم کم یخمون باز شد

آتیش گرفتیم

بغلش کردم و شروع کردم لباشو خوردن

اوف که چه شیرین بود

سینه های نوک قهوه ایشو دهنم گذاشته بودم و میخوردم

و با یه دستم کسشو میمالیدم

صداش در اومده بود

کم کم اومدم پایینتر و شروع کردم کسشو لیس زدن

از پایین تا بالا,آب از همه جاش راه افتاده بود

داد میزد؛ منو بکن,میدونی چند وقته منتظر کیرتم

آروم آروم کردم تو کسش و در حین کردن تو کسش , کونشم انگشت میکردم و بهش میگفتم؛ دوست داری,آره

داد میزد؛ آره, جووووون

من داشتم تند تند تو کسش تلمبه میزدم

که گفت؛میخوام بهت کون بدم

گفتم؛ دردت میگیره عشقم, هیچوقت نمیخوام اذیت بشی

میگفت؛ من مال توام, از الان نمیخوام از دستت بدم, دوست دارم زیرت جر بخورم, من از روز اول که دیدمت عاشقت شدم…

بقیه ی حرفاش رو خورد و نگفت

این حرفاش حشریم کرد. برگردوندمش و انگشتمو کردم دهن خودش تا خیسش کنه و یه دفعه انگشت فاکمو کردم تو کونش.

از درد به خودش میپیچیید ولی داشت تحمل میکرد

من گفتم؛ واستا الان جا باز میکنه

انگشتم تو کونش بود, آروم جلو عقب میکردم تا جا باز کنه و با کسش بازی میکردم

خیس خیس شده بود

عرق کرده بود شاید از درد بود شاید از لذت


کم کم خودش کونشو تکون میداد

آه و اوهش در اومده بود


انگشتمو درآوردم , خودش کونشو دو دستی باز کرده بود و میگفت: زود بکن تو , میخوام جر بخورم

منم سر کیرمو گذاشتم تو و آروم آروم تا تهش جاش دادم

نفسش بند اومده بود و دیگه نمیتونست تحمل کنه

یه دفعه گفت؛ بکن,جرش,بده,ماله خودته

شروع کردم آروم جلو عقب کردن

که گفت؛ تندتر

منم محکمتر تو کونش تلمبه میزدم

یه دفعه بدنش شروع کرد به لرزیدن و سست شدن

از شدت حالی که برده بود,از هوش رفت

منم میگفتم؛ آررررره,جووووون,چه کسی,چه کونی,میدونی چند وقت میخواستم تو مال من شی

کم کم منم آبم اومد و همشو خالی کردم تو کونش و بیحال افتادم روش

اون زیر یه پوزخند بهم زد و گفت؛ جر خوردم, وحشی آرومتر

گفتم؛ خودت خواستی,میدونی چند وقت تو کفت بودم، دفعه بعد چنان بکنمت نخوای تموم شه

تو چشام نگاه کرد و با یه صدای آروم گفت؛ ببینیم و تعریف کنیم

۱ نظر:

  1. یک دفعه ازخواب بیدارشدی جات خیس کرده بودی شاش نه اب

    پاسخحذف